نور اسلام

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند

نور اسلام

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند


و پند ده که مؤمنان را پند سود بخشد (55)
و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (56)
از آنان هیچ روزیى نمى‏خواهم و نمى‏خواهم که مرا خوراک دهند (57)
خداست که خود روزى بخش نیرومند استوار است (58)سوره(51)

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

یکی از مسائلی که در قرآن مجید برای بیان حیات عالی شهداء و اشاره به مقام بسیار رفیع و والای آنها آمده است، جمله «عند ربّهم یرزقون» است.

مقام عند ربّهم، عالی ترین مقام انسانی است و به عبارت دیگر کمال نهائی انسان است که هیچ حائلی میان انسان و خدا، وجود ندارد. در واقع اتصال به مقام ربوبی و لقاء الهی و نهایت کمال انسان است. چه جایگاه و منزلگاهی از آن بالاتر، که عاشق را در جوار معشوق جای دهند و این، همان چیزی است که انسانها حقیقتاً در جستجوی آن هستند.

پیامبر (ص) فرمود که: خداوند برای شهیدان هفت خصلت مقرر کرده است:

1. با نخستین قطره خونی که از خون او ریخته می شود، تمام گناهان او مورد عفو قرار می گیرد.

2. سرش در کنار دو حور از حوریان بهشتی قرار می گیرد و آنها غبار از چهره شهید پاک می کنند و به او خوش آمد می گویند. او هم متقابلاً به همسران بهشتی خود مرحبا می گوید.

3. از لباسهای بهشتی بر اندامش می پوشانند.

4. پذیرایی کنندگان بهشتیانی که وارد بهشت می شوند، با عطرهای بهشتی، او را عطرآگین می کنند.

5. جایگاه خود را، در بهشت می بیند.

6. به روحش گفته می شود، در هر کجای بهشت که می خواهی استراحت کن.

7. به وجه اللّه نظر می کند، و این موضوع رضایت و خشنودی برای هر پیامبر و شهیدی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۰۳
عباس اصلانی

در قرآن می خوانیم: قل لایستوی الخبیث و الطیب و لو أعجبک کثرة الخبیث فاتقوا الله یا أولی الألباب لعلکم تفلحون (مائده/ 100) بگو: «(هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوى نیستند هر چند فزونى ناپاکها، تو را به شگفتى اندازد! از (مخالفت) خدا بپرهیزید اى صاحبان خرد، شاید رستگار شوید! «فاتقوا الله یا اولی الالباب»؛ پس تقوای الهی را پیشه بگیرید ای صاحبان خردها، ای مغزدارها. اولی الالباب یعنی مغزدارها،، ولی مغز به این معنا: ما در اصطلاح فارسی، زبان خودمان، وقتی می گوییم مغز، مقصودمان مخ است. عرب به آن نمی گوید «مغز» آنچه که لفظ " مغز " بر آن دلالت دارد عرب می گوید "لب". در زبان عرب به این چیزی که ما می گوییم مغز، آنها می گویند مخ. " لب " مغز به آن معناست که مثلا ما می گوییم مغز گردو یا مغز بادام. اگر چیزی پوسته ای داشته باشد و ماده قابل استفاده اش در داخل آن پوسته قرار بگیرد مثل همان مغز گردو و پوستی که دور آن هست آنجا کلمه " قشر " و کلمه " لب " را به کار می برد. 
قرآن در بسیاری از آیات عقل انسان را به منزله لب یعنی مغز به معنایی که عرض کردم می داند، یعنی آدم که آدم است، به این هیکل و اندام نیست، آدمی بودن آدم به آن چیزی است که «در باطن اوست.» اندام هر کسی برای او مثل پوست گردوست، قشری است که بر روی حقیقت او قرار دارد. آدمیت انسان به عقل و روح انسان است. اگر کسی از نظر اندام خیلی هم کامل و رشید و سالم باشد اما روحی، عقلی، فکری در درون نداشته باشد مثل بادامی است که پوست خوبی دارد ولی وقتی بشکنید می بینید پوک است. " «یا اولی الالباب»" ای مغزدارها، ای انسانهایی که پوک نیستید. «الذین امنوا»؛ ای عقل دارهایی که ایمان آورده اید. نگفت ای عقل دارها. ما عقل دارهایی داریم که متأسفانه این یک بال را دارند ایمان ندارند، و ایمان دارهایی داریم که عقل ندارند. این خیلی تعبیر عجیبی است: «یا اولی الالباب الذین امنوا» (طلاق/ 10)؛ ای عقل دارهایی که با ایمان هم هستید، ای صاحبان این دو مزیت عالی، ای صاحبان عقل و ایمان. در بعضی آیات دیگر هست: «و قال الذین اوتوا العلم و الایمان»؛ و کسانی که دانش و ایمان یافته اند. (روم/ 56). اینجا کلمه عقل و ایمان آمده است. در پایان آیه اندیشمندان و صاحبان عقل و هوش را مخاطب ساخته و تأکید مى کند که از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید.

اما اینکه در آیه ظاهرا توضیح واضحى بیان شده از این نظر است که ممکن است، کسى خیال کند عوارضى از قبیل فزونى طرفداران پلیدى و به اصطلاح اکثریت باعث آن شود، که چیز ناپاک در ردیف پاک قرار گیرد، چنان که ملاحظه کرده اید، گاهى بعضى از مردم تحت تأثیر انبوه جمعیت و تمایلات اکثریت قرار گرفته و تصور مى کنند، اگر اکثریت به هر مطلبى تمایل پیدا کرد، این نشانه قطعى و بدون چون و چراى درستى آن مطلب است، در حالى که چنین نیست و مواردى که اکثریت اجتماعات گرفتار اشتباهات روشن شده اند بسیار زیاد است، در واقع آنچه براى شناسایى خوب از بد (خبیث از طیب) لازم است اکثریت کیفى است نه اکثریت کمى، یعنى افکار قویتر و والاتر و عالیتر و اندیشه هاى تواناتر و پاکتر لازم است نه کثرت نفرات طرفدار. این مساله شاید با مذاق بعضى از مردم امروز سازگار نباشد که بر اثر تلقینات و تبلیغاتى کوشش شده، همیشه تمایلات اکثریت را به عنوان یک مقیاس سنجش نیک از بد بخورد آنها بدهند، تا آنجا که باور کرده اند، حق یعنى چیزى که اکثریت بپسندد، و خوب چیزى است که اکثریت به آن مایل باشد در حالى که چنین نیست.

و بسیارى از گرفتاریهاى مردم دنیا بر اثر همین طرز تفکر است. آرى اگر اکثریت از رهبرى صحیح و تعلیمات درستى بهره مند گردد و به اصطلاح یک اکثریت بتمام معنى رشید شود، آن گاه ممکن است تمایلات او مقیاسى براى سنجش خوب و بد باشد، نه اکثریتهاى رهبرى نشده و غیر رشید. در هر حال قرآن در آیه مورد بحث، اشاره اى به این واقعیت کرده و مى فرماید: هرگز زیادى بدان و ناپاکان شما را بشگفتى در نیاورد و در موارد دیگر بیش از ده بار فرموده: و لکن أکثر الناس لا یعلمون: کار اکثر مردم از روى علم و دانش نیست!. ضمنا باید توجه داشت که اگر در آیه کلمه خبیث بر طیب مقدم داشته شده است به خاطر آن است که در آیه مورد بحث روى سخن با کسانى است که فزونى خبیث را دلیل بر اهمیت آن مى گیرند و باید به آنها پاسخ گفته شود، و به آنها گوشزد مى کند، که ملاک خوبى و بدى در هیچ مورد کثرت و قلت و اکثریت و اقلیت نیست، بلکه در همه جا و همه وقت پاکى بهتر از ناپاکى است، و صاحبان عقل و اندیشه هیچگاه فریب کثرت را نمى خورند، همواره از پلیدى دورى مى کنند، اگر چه تمام افراد محیطشان آلوده باشند، و به سراغ پاکیها مى روند اگر چه تمام افراد محیط با آن مخالفت ورزند.

رابطه ایمان و تقوا با روشن بینى؛ در آیات مختلف قرآن به آن اشاره شده است، از جمله در آیه 29 انفال مى خوانیم یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر تقواى الهى پیشه کنید و از گناهان بپرهیزید خداوند وسیله اى براى شناخت حق از باطل براى شما قرار مى دهد. و در آیه 282 بقره آمده است: «و اتقوا الله و یعلمکم الله»؛ تقواى الهى پیشه کنید و خداوند شما را علم و دانش مى آموزد و در آیات مورد بحث نیز با صراحت این معنى آمده بود که اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید خداوند نورى براى شما قرار مى دهد که در پرتو آن بتوانید گام بردارید! رابطه این دو علاوه بر جنبه هاى معنوى که بعضا براى ما ناشناخته است، از نظر تحلیل عقلى نیز قابل درک است، چرا که بزرگترین مانع شناخت و مهمترین حجاب بر قلب آدمى هوا و هوسهاى سرکش، و آمال و آرزوهاى دور و دراز، و اسارت در چنگال ماده و زرق و برق دنیاست، که به انسان اجازه نمى دهد قضاوت صحیح کند، و چهره حقایق را آن چنان که هست ببیند، هنگامى که در پرتو ایمان و تقوا این گرد و غبارها فرو نشست، و این ابرهاى تیره و تار و ظلمانى از آسمان روح انسان کنار رفت، آفتاب حقیقت بر صفحه قلب مى تابد، و حقایق را آن چنان که هست در مى یابد، و لذتى توصیف ناشدنى از این درک صحیح و عمیق نصیب مؤمن مى شود، و راه خود را به سوى اهداف مقدسى که دارد مى گشاید و پیش مى رود.

آرى تقوا است که به انسان آگاهى مى دهد، همانگونه که آگاهیها به انسان تقوا مى بخشد، یعنى این دو در یکدیگر تأثیر متقابل دارند، به همین جهت در حدیث معروفى مى خوانیم: «لو لا ان الشیاطین یحوطون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملکوت السموات»؛ هر گاه شیاطین و خوهاى شیطانى بر قلبهاى آدمیان مسلط نمى شدند مى توانستند به ملکوت و باطن آسمان و جهان هستى بنگرند. براى درک بهتر این سخن پاى گفتار على (ع) مى نشینیم فرمود: «لا دین مع هوى- لا عقل مع هوى- من اتبع هواه اعماه و اصمه، و اذله و اضله»؛ دین با هواى نفس جمع نمى شود ... هم چنین عقل با هوس یک جا نخواهد بود ... هر کس از هواى نفسش پیروى کند او را کور و کر مى کند و ذلیل و گمراه مى سازد (غررالحکم شماره 7706). خداوند در سوره انفال آیه 29 می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذو الفضل العظیم»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید براى شما وسیله اى براى جدایى حق از باطل قرار مى دهد (و روشن بینى خاصى که در پرتو آن حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظیم دارد.

منبع: کتابخانه طهور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۱۹
عباس اصلانی

اسلام به جای دم زدن از آزادی، از قدرت حرف می زند. در غرب قدرت را می گیرند و آزادی می دهند. مثل کبوتری که بالش را بچینید و او را در پشت بام بگذارید. مباحث ما درتحلیل تاریخ اسلام، باید مبتنی بر آگاهی هایی باشد که از منابع دینی دریافت می کنیم. بهترین منبع ما زبان خود اولیاء خدا و بالاتر از آن کلمات خداوند در قرآن کریم است. بعضی ها بدون استفاده از قرآن کریم، به طرح و تحلیل مباحث تاریخی می پردازند. این بسیار بد است که ما مهم ترین منبع معرفتی خود را در جهت تحلیل تاریخ اسلام و انبیاء به کار نمی گیریم. قرآن منبع بسیار باعظمتی برای تاریخ است. برخی از مطالبی که در قرآن آمده است بهترین مبانی برای تحلیل اسلام است.

ما وقتی می بینیم خداوند متعال درباره علت بعثت و علت دشمنی دشمنان با انبیاء و تحولات تاریخی آنها صحبت می فرماید، نباید ذره ای از آنها غفلت کنیم. یک نمونه از بیانیه های قرآن کریم در باب رسالت انبیاء آیه 36 سوره نحل است "وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ" ما در هر امتی یک پیامبر را مبعوث کردیم.

انبیاء دو رسالت دارند. دو پیام دارند. این دو، دو روی یک سکه هستند. پیام پیامبران الهی این است که خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوری کنید. طاغوت کسانی هستند که از حد خودشان طغیان می کنند. بر انسان ها سلطه پیدا می کنند. قدرت طلب هستند. قدرت را به دست می آورند و بر مردم حکومت نامشروع دارند.

آیا سیاسی تر از این مطلب، می توانیم مطلبی را در رسالت انبیاء پیدا کنیم؟ بین ما در رسالت انبیاء، بیشتر مباحث اخلاقی مطرح است. بین ما روایتی که معمولا در جشن مبعث تکرار می شود : "انی بعثت لاتم مکارم الاخلاق." است. اگر سند آن هم درست باشد و معنی آن را درست فهمیده باشیم، مغایرتی با آیه ذکر شده ندارد. آنقدر که این آیه قرآن در مقام بیان هدف بعثت انبیاء روشن است، آن روایت شریف روشن نیست. در آیه صریحاً می فرماید: خدا را عبادت کن و از طاغوت اجتناب کن.

اجتناب از طاغوت یعنی " زیر بار ظلم نرو و سلطه کسی را قبول نکن " اگر بخواهیم دو پیام کلیدی برای بعثت پیامبران نام ببریم، این دو است.

این اجتناب گاهی جنگ و درگیری و مقاومت و شهادت به دنبال دارد. شما اگر بخواهید از طاغوت اجتناب کنید، باید قدرت هایتان را روی هم بگذارید و سازمان تشکیل دهید و قدرتی را به دست آورید. اجتناب از طاغوت یک عملیات فردی نیست.

اجتناب از طاغوت این است که انقلاب اسلامی، در مقابل استکبار قرار می گیرد. اجتناب از طاغوت این است که جنگ هشت ساله را به ما تحمیل می کند .اجتناب از طاغوت یکی از سیاسی ترین آیات قرآن است. ما صرفاً با اخلاقمان نمی توانیم از طاغوت اجتناب کنیم. باید قدرت جمعی ایجاد کنیم. نیروی نظامی نیاز دارد.

قرآن در ادامه آیه 36 می فرماید: "فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ."

گروهی از مردم این هدایت را می پذیرند. لازمه این که ما بتوانیم در مقابل قدرت های طاغوت بایستیم، این است که خودمان قدرت پیدا کنیم. وقتی ما می خواهیم قدرت پیدا کنیم، باید هم قدرت فردی و هم جمعی داشته باشیم. خداوند متعال موافق این است که قدرت بین مردم توزیع شود و کسی بر مردم قدرت پیدا نکند. این ریشۀ آزادی است.

فرق قرآن کریم که می گوید زیر بار زور نرو، با کسانی که شعار آزادی می دهند چیست؟

شعار آزادی خیلی دلنشین است، ولی محقق نمی شود. حرف خداوند در قرآن محقق شدنی است و ما ان شاءالله حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را خواهیم دید که در جهت تحقق همین حرف است.

در غرب می گویند آزادی، که خیلی هم خوب است. ظاهراً شعار بسیار جذابی است. ولی به آدم ها تنها آزادی می دهند و قدرت نمی دهند. قدرت را می گیرند و آزادی می دهند. مثل کبوتری که بالش را بچینید و او را در پشت بام بگذارید. آزادی بدون قدرت فایده ای ندارد. اسلام چقدر زیبا طراحی می کند. می گوید: شما باید قدرت داشته باشید. اسلام نمی گوید آزادی ولی حقیقت آزادی را می آورد. غرب می گوید آزادی ولی حقیقت آزادی را از بین برده اند.

لازمه دوری از طاغوت دو چیز است: 1.خودتان قدرتمند باشید 2. جلوی قدرت ها بایستید. برای این که جلوی قدرتها بایستید، باید قدرت اجتماعی، منطقه ای و امت اسلامی درست کنید.

البته قدرت فردی هم خیلی به آن توصیه شده است. مثلا حضرت امام (ره) می فرمود: "موسیقی آدم ها را ضعیف می کند." کسی که بخواهد با نوحه گوش کردن مداوم، از لحاظ موسیقیایی به آن وابسته شود و از لحاظ محتوایی ارتباط برقرار نکند، این هم حکم موسیقی را در تضعیف روحیه و از بین بردن انرژی پیدا می کند. قدرت روحی انسان را کم می کند.

انسان باید روح قوی و اراده قوی داشته باشد. امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف که ظهور کنند، قدرت روحی هر مومنی را به چهل برابر افزایش می دهد. اسلام به جای دم زدن از آزادی، از قدرت حرف می زند. وقتی هیچ کس نتواند به افراد قوی زور بگوید، خود به خود در دنیا آزادی به وجود می آید.

ما باید در مدرسه ها، هیئت ها، ادارات و محیط های نظامی مان افراد را قوی و قدرتمند بار بیاورید. اگر کسی توانست افراد قوی را با خودش هماهنگ کند، مدیر است وگرنه مدیریت کردن افراد ضعیف که کاری ندارد.

این را یادداشت کنید و دویست مرتبه از روی آن بنویسید:

اگر مدیری توانست افراد قوی را با خودش هماهنگ کند هنر کرده است. وگرنه مدیریت کردن بر افراد ضعیف و ناتوان که هنر نیست.

در پاسخ به سوال یکی از مردم:

آمار خواندن کتاب در غرب بیشتر مربوط به رمان است. ما هرکاری را با انگیزه اش مقایسه می کنیم. اکثر کتاب هایی که حضرت آقا توصیه به خواندن آن می کنند، کتاب های خاطرات رزمندگان است. آنها حماسه ساز است، نه حماسه سوز. آنجا تمام تبلیغات فرهنگی در جهت تضعیف انسان ها است.کسی که کتاب بخواند و ترسش بیشتر شود، کتاب خواندنش دیگر ارزش ندارد.

راه دوم اجتناب از قدرت این بود که قدرت اجتماعی را درست کنیم. برای ایستادن در برابر طواغیت، باید جمع بشویم. قرآن می فرماید: "یا ایها الذین امنوا اصبرو و صابرو و رابطوا" لازمه هم افزاییِ قدرت، حکومت است.

"بعضی ها می گویند اسلام دین سیاسی نیست، یک دین اجتماعی است. می گوییم یعنی چی؟ می گویند: کلاً !

اجتماع که دور هم جمع می شوند بالاخره نیازمند سازمان و حکومتی است. باز هم می گوید: نه اسلام یک دین اجتماعی است، فردی نیست ولی سیاسی هم نیست!" این حرف مصداق همان کلاً است!

اسلام آنقدر سیاسی است که می فرماید: وقتی خواستید دونفری مسافرت بروید، یکی از شما رئیس شود. وقتی اسلام می گوید: باید مقابل طاغوت بایستید، یعنی حکومت تشکیل دهید.اسلام می گوید: تو باید قدرتمند باشی؛ تو اگر قدرتمند باشی، گناه نمی کنی. آدم ضعیف غیبت می کند. انسان اگر قوی باشد، پایش را روی دیگران نمی گذارد، تا بالا برود. دین ما به انسان ها قدرت می دهد تا کسی نتواند آزادی او را سلب کند.

انسان ها باید قوی باشند. مدیرانی که کار تربیتی می کنند باید افراد را قوی بار بیاورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۱۱
عباس اصلانی

چی در فرهنگ جامعه مؤثر است؟ سیاستمداران. در روایتی می‌فرماید: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛» مردم به مسئولان و مدیران خودشان شبیه‌تر هستند تا به پدر مادرهای خودشان! مثلاً اگر سیاست‌مداران برای خودشان حقوق‌های کلان ببندند، خب دیگر چی‌جوری می‌شود به این جامعه گفت آقا بخاطر خدا کار کنید؟! در کدام منبر می‌شود این حرف را زد؟ می‌گوید آقا این آقا که مدیر شده از خدایش باشد، روز و شب باید برود کنار قبر پدر مادرش تشکر کند توفیق خدمت پیدا کرده! این پول ده برابر ما دارد می‌گیرد، معلوم می‌شود قیامت خبری نیست دیگر! یعنی ما عوام باید مخلص باشیم، آنجا آن بالا آن هیچ اخلاص خبری نیست! حالا نمی‌مرد که این‌قدر زیاد حقوق نمی‌گرفت!

مدیریت کلان مگر چقدر زحمت دارد که...، حالا مثلاً چه هنری هم کرده مثلاً الان که مثلاً این همه حقوق برایش ببندند؟ (تکبیر) اجازه بدهید بحث کنیم، اجازه بدهید، اجازه بدهید بگذارید با تأمل بحث کنیم فدای‌تان بشوم. ببینید یک مدیری که مسئولیت کلان دارد، خود به خود یک سری مسائل رفاهی برایش هست؛ یکی دوتا سه تا منشی و نمی‌‌دانم آدم هستند که بخاطر او دارند حقوق می‌گیرند، هی تلفن می‌گیرند، تماس می‌‌گیرند، متنش را می‌نویسند، یعنی اینها همه‌اش پای این آقا حساب می‌شود دیگر! راننده می‌آید می‌برد، می‌آورد نمی‌دانم کلی افتخارات اطراف‌شان هست، کلی اعتبار پیدا می‌کند، بچه‌اش با این اعتبار چهارتا معاملۀ شیرین بهم می‌زند که بچه‌های ما هیچ‌وقت از این معامله‌های شیرین گیرشان نمی‌آید، کلّی از...، (تکبیر).

می‌شود یک جور دیگر هم زندگی کرد. همه‌چیز را که با پول نباید قیمت‌گذاری کرد! مگر شهدا شهادت‌شان، رزمندگان همه‌چیزشان با پول قیمت‌گذاری کردند؟ اگر سیاست‌مداران برای خودشان حقوق‌های کلان ببندند، خب دیگر چی‌جوری می‌شود به این جامعه گفت آقا بخاطر خدا کار کنید؟! سیاست درست نشود فرهنگ درست نمی‌شود. سیاسیون تأثیرگذارترین عوامل هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۳۹
عباس اصلانی
چهار نصیحت خداوند به حضرت موسی(ع) 
خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! سفارش مرا دربارۀ چهار چیز به خاطر بسپار.



 از اصبغ بن نباته نقل شده است که گفت، امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! سفارش مرا دربارۀ چهار چیز به خاطر بسپار؛

1. تا ندانی که گناهانت را آمرزیده اند به عیب دیگران نپرداز.
2. تا ندانی که گنجهای خدا تمام شده غم روزی مخور.
3. تا نبینی که ملک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امیدوار نباش.
4. تا مردۀ شیطان را نبینی از مکرش ایمن مباش.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۵۴
عباس اصلانی

1) هر چه دارید از دست می دهید!!

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:

«لَا یَزَالُ النَّاسُ بِخَیْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ فَإِذَا لَمْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ نُزِعَتْ عَنْهُمُ الْبَرَکَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ.»

تازمانی که مردم امر به معروف و نهى از منکر کنند، ویکدیگر را درکار نیک یارى دهند، در خیر و برکت هستند؛ و چون چنین نکنند، برکات از ایشان گرفته مى‏شود، و بعضى از آنان بر بعضى دیگر مسلّط خواهند شد، و دیگر یاورى در زمین و آسمان نخواهند داشت‏.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 94 ح95

2) تسلط اشرار و عدم استجابت دعاء

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام:

« لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُم.»

امر به معروف و نهى ‏از منکر را ترک نکنید که اگر ترک کردید اشرار بر شما مسلط خواهند شد؛ [آن‏جا که نیکى، دعوت کننده و بدى، نهى کننده نداشته باشد، اشرار برسرکار مى‏آیند و زمام حکومت را دردست مى‏گیرند.] بعد شما دعا مى‏کنید [که خدایا، ما را ازشرّ این بدها نجات بده!] خدا دعاى شما را مستجاب نمى‏کند.

نهج البلاغه نامه 47

3) فراگیر شدن عذاب

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:

«لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیَعُمَّنَّکُمْ عَذَابُ اللَّه»

باید مجدّانه و مصرّانه امر به معروف و نهی از منکر کنید و گرنه قطعاً و مسلماً عذاب خداوند همه شما را فرا خواهد گرفت.

وسائل‏الشیعة ج16 ص135

امام صادق علیه الصلاة و السلام:

«کَانَ رَجُلٌ شَیْخٌ نَاسِکٌ یَعْبُدُ اللَّهَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَبَیْنَا هُوَ یُصَلِّی وَ هُوَ فِی عِبَادَتِهِ إِذْ بَصُرَ بِغُلَامَیْنِ صَبِیَّیْنِ إِذْ أَخَذَا دِیکاً وَ هُمَا یَنْتِفَانِ رِیشَهُ فَأَقْبَلَ عَلَى مَا هُوَ فِیهِ مِنَ الْعِبَادَةِ وَ لَمْ یَنْهَهُمَا عَنْ ذَلِکَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى الْأَرْضِ أَنْ سِیخِی بِعَبْدِی فَسَاخَتْ بِهِ الْأَرْضَ وَ هُوَ یَهْوِی فِی الدُّرْدُورِ أَبَدَ الْآبِدِینَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرِینَ.»

در میان بنى اسرائیل پیر مردى عابد و زاهد بود، روزى وقتى در حال نماز بود چشمش به دو پسر بچه افتاد که خروسى گرفته بودند و پرهاى او را مى‏کندند، مرد عابد توجّهى نکرد و آنها را از این عمل نهى ننمود، خداوند به زمین وحى نمود: بنده مرا در زمین فرو ببر، زمین هم او را در کام خود کشید و او به جهت این سنگدلى تا قیام قیامت در زمین فرو خواهد رفت.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 88 ح67

 

4) اقوام گذشته به خاطر ترک امر به معروف هلاک شدند.

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام:

«إِنَّهُ لَمْ یَهْلِکْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بِحَیْثُ مَا أَتَوْا مِنَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ فَلَمَّا تَمَادَوْا فِی الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَمَّهُمُ اللَّهُ بِعُقُوبَةٍ فَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ قَبْلَ أَنْ یَنْزِلَ بِکُمْ مِثْلُ الَّذِی نَزَلَ بِهِم‏.»

همانا علت هلاکت اقوام و ملت های گذشته چیزی نبوده جز اینکه آنها مرتکب گناهانی شدند و مربیان و علماءشان آنها را نهی از منکر نکردند؛ پس به خاطر همین عذاب خداوند متعال همه آنها را فرا گرفت؛ بنابر این قبل از اینکه اتفاقاتی که برای آنها پیش آمده بر سر شما بیاید امر به معروف و نهی از منکر کنید.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 90 ح76

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام:

أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى جَلَّتْ قُدْرَتُهُ إِلَى شُعَیْبٍ ع أَنِّی مُهْلِکٌ مِنْ قَوْمِکَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّینَ أَلْفاً مِنْ خِیَارِهِمْ فَقَالَ ع هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْیَارِ فَقَالَ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِی فَلَمْ یَغْضَبُوا لِغَضَبِی .

خداوند عزوجل بشعیب پیغمبر وحى فرمود که البته من صد هزار نفر از امت تو را عذاب خواهم نمود چهل هزار از اشرار و بدکاران و شصت هزار از نیکان را، پس شعیب عرض کرد پروردگارا این گروه اشرار مستحق و سزاوار عذابند پس جهت عذاب نیکان چیست؟ خداوند فرمود: همانا نیکوکاران در نصیحت و باز داشتن گناهکاران از اعمال زشتشان سستى و سهل انگارى و سازش نمودند و بجهت غضب من بر ایشان، غضب و خشم نکردند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 81 ح39

امام صادق علیه الصلاة و السلام:

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مَلَکَیْنِ إِلَى أَهْلِ مَدِینَةٍ لِیَقْلِبَاهَا عَلَى أَهْلِهَا فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَى الْمَدِینَةِ وَجَدَا رَجُلًا یَدْعُو اللَّهَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِلْآخَرِ أَ مَا تَرَى هَذَا الدَّاعِیَ فَقَالَ قَدْ رَأَیْتُهُ وَ لَکِنْ أَمْضِی لِمَا أَمَرَنِی بِهِ رَبِّی فَقَالَ وَ لَکِنِّی لَا أُحْدِثُ شَیْئاً حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى رَبِّی فَعَادَ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ یَا رَبِّ إِنِّی انْتَهَیْتُ إِلَى الْمَدِینَةِ فَوَجَدْتُ عَبْدَکَ فُلَاناً یَدْعُوکَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ فَقَالَ امْضِ لِمَا أَمَرْتُکَ فَإِنَّ ذَلِکَ رَجُلٌ لَمْ یَتَغَیَّرْ وَجْهُهُ غَضَباً لِی قَطُّ.

خداوند متعال دو فرشته را مأمور کرد تا شهری را با اهلش ویران کنند؛ زمانی که به شهر رسیدند فردی را یافتند که در حال دعا و تضرع در برابر خداوند بود؛ یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت این فرد عابد را نمی بینی [آیا می خواهی شهر را با او ویران کنی]؛ آن دیگری گفت می بینمش ولی آنچه را که خدا به من دستور داده انجام می دهم؛ آن ملک گفت ولی من تا زمانی که از خداوند متعال کسب تکلیف نکنم دست به کاری نمی زنم؛ پس به خداوند متعال عرض کرد در آن شهر فردی را دیدم که در حال عبادت و تضرع بود [آیا با وجود آن شهر را ویران سازیم؟] خداوند فرمود به آن چیزی که دستور دادم عمل کنید چون آن فرد به هیچ عنوان به خاطر من [نسبت به هیچ گناه و خطایی] غضبناک و خشمگین نشده است [و هیچ اقدامی در تغییر آن گناهان انجام نداده است.]

بحارالأنوار ج : 97 ص : 86 ح60

5) خذلان الهی

امام باقر علیه الصلاة و السلام :

الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ نَصَرَهُمَا أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ خَذَلَهُمَا خَذَلَهُ اللَّهُ.

امر به معروف و نهى از منکر، دو آفریده از آفریده‏هاى خداوندند، کسى که آن دو را یارى کند (موجبات این دو امر مهم را فراهم سازد) خداوند او را عزیز نماید، و کسى که ارزش آنها را حفظ نکند خداوند عزّ و جل ذلیل و خوارش گرداند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 75 ح21

6) بغض و لعن خداوند متعال

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا زَبْرَ لَهُ فَقَالَ هُوَ الَّذِی لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ.

همانا خداوند تبارک و تعالى مؤمن ضعیفى را که عقل رهبرش نیست دشمن مى‏دارد سپس حضرت فرمودند او کسی است که نهی از منکر نمی کند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 77

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام :

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ إِلَّا لِتَرْکِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِی وَ الْحُکَمَاءَ لِتَرْکِ التَّنَاهِی.

همانا خداى سبحان- مردم- دوران گذشته را از رحمت خود دور نفرمود، مگر براى آنکه امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند پس خدا بیخردان را به خاطر نافرمانى کردن، و خردمندان را به خاطر ترک نهی از منکر لعنت کرد.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 90 ح73

امام صادق علیه الصلاة و السلام :

وَیْلٌ لِقَوْمٍ لَا یَدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَر.

وای بر افرادی که در امر به معروف و نهی از منکر خداوند متعال را اطاعت نمی کنند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 91 ح81

7) ابراز دشمنی با خداوند متعال

امام صادق علیه الصلاة و السلام:

إِذَا رَأَى الْمُنْکَرَ وَ لَمْ یُنْکِرْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ بِالْعَدَاوَةِ.

هنگامى که انسان منکر و کارهاى زشتى را ببیند و با داشتن قدرت از آن جلوگیرى نکند معلوم مى‏شود که دوست‏ دارد معصیت و گناه باشد و آن کس که دوست داشته باشد معصیت خدا بشود به دشمنى و مبارزه علنى با خدا برخاسته است.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 73 ح7

8) نقصان روزی

امام صادق علیه الصلاة و السلام :

أَیُّمَا نَاشٍ نَشَأَ فِی قَوْمٍ ثُمَّ لَمْ یُؤَدَّبْ عَلَى مَعْصِیَةٍ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوَّلَ مَا یُعَاقِبُهُمْ فِیهِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَرْزَاقِهِمْ.

هر جوانى و نوجوانى که در میان افراد خانواده و آشنایان خود بزرگ شود، و به خاطر گناهى که از او سر مى‏زند توسط آنان، [سرزنش و نکوهش و] تأدیب نگردد، خداوند متعال نخستین مجازاتى که برایشان در نظر مى‏گیرد، کاستن روزى آنهاست‏.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 78 ح32

9) اعلان جنگ با خداوند متعال

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :

إِذَا تَرَکَتْ أُمَّتِی الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلْیُؤَذِّنْ بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ.

هر گاه امت من امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنند پس باید اعلان جنگ با پروردگار بنماید.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 78 ح33

10) مرده متحرک

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام :

مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء.

هر کس منکرى را مشاهده کند و با قلب و دست و زبانش از آن نهى نکند او یک مرده‏اى است که در میان زندگان حرکت مى‏کند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 94 ح96

11) تحقیر دین و گسترش فساد

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :

إِنَّ الْمَعْصِیَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تُضِرَّ إِلَّا عَامِلَهَا وَ إِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِیَةً وَ لَمْ یُغَیَّرْ عَلَیْهِ أَضَرَّتِ الْعَامَّةَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه الصلاة و السلام وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یُذِلُّ بِعَمَلِهِ دِینَ اللَّهِ وَ یَقْتَدِی بِهِ أَهْلُ عَدَاوَةِ اللَّهِ.

تردیدى نیست که اگر بنده‏اى در پنهان (از اوامر و نواهى حق) نافرمانى کند، پى آمد و زیان آن تنها گریبانگیر خود او خواهد شد. ولى اگر آشکارا چنین کار ناشایسته‏اى را انجام دهد و مورد سرزنش مردم قرار نگیرد، آثار سوء ناشى از آن، دامنگیر عموم مردم و زیان آن فراگیر خواهد شد.

سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: و این بدین جهت است که او (در واقع) با این کار (ناپسند) دین خدا را خوار و کوچک شمرده، و خود را در موقعیتى قرار داده است که دشمنان خدا از رفتار او پیروى کنند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 78 ح35

12) ذلت و خواری در میان مردم

پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):

یَظْهَرُ فِی أُمَّتِی الْخَسْفُ وَ الْقَذْفُ قَالُوا مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ … إِذَا قَلَّ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ اسْتُبِیحَ الْحَرِیمُ.
ذلت و خوارى و تهمت در میان امت من ظاهر و آشکار مى‏شود، عرض کردند: اى رسول خدا در چه زمانى این اتفاق خواهد افتاد، فرمود: هر گاه امر به معروف کم شود محرّمات و کارهاى حرام مباح شمرده مى‏شود.

 إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج‏1،ص39

13) جای معروف و منکر با هم عوض می شود!!

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :

کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شُبَّانُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَقِیلَ لَهُ وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً.

چه خواهید کرد موقعى که زنان شما دچار فساد اخلاق شوند و جوانان شما به گناه آلوده گردند و از امر بمعروف و نهى از منکر خوددارى کنند؟! عرض شد: یا رسول اللَّه آیا چنین وضعى براى مسلمین پیش مى‏آید؟! فرمود بلى و بدتر از آن.

چه خواهید کرد موقعى که مردم را بگناه امر کنید و از نیکیها نهى نمائید؟! عرض کردند یا رسول اللَّه آیا چنین وضعى پیش آمد میکند؟! فرمود بلى و بدتر از آن.

چه خواهید کرد وقتى در نظر شما نیکیها گناه و منکر شناخته شود و منکرات و گناهان را نیک و پسندیده بدانید؟

بحارالأنوار ج : 97 ص : 74 ح14

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۳۶
عباس اصلانی

الف – خداوند متعال، پیامبر اعظم را فرستاد و به همراه او کتاب و میزان نازل نمود، و همه چیز را [به ویژه در مورد حیات اخروی، بهشت و جهنمش ] دقیقاً بیان داشت، تا کسی سر خود معاد برپا نکند – خودش را ربّ و داور قیامت خود و دیگران ننماید - خودش و آنان را که دوست دارد به بهشت حواله ندهد – هر که را خودش نمی‌پسندد را لایق جهنم نداند و خلاصه آن که خود را از نگاه ژورنالیستی، احساسی، شعاری و ... بر حذر دارد، چرا که معاد حقیقت دارد و امر بسیار جدی است.

*** - برخی هم دوست دارند که بهشت بروند و هم حال و حوصله‌ی عبادت و اطاعت ندارند؛ لذا با بندگان خدا بر سر این که چه کسانی به بهشت می‌روند، دعوا و جدال راه می‌اندازند، چنان که گویی بهشت نتیجه ظفر در این جدال‌های لفظی و تخیلات است!  

ب – بی‌تردید کسانی که منکر توحید و معاد هستند، بالتبع مشرک و دنیاگرا هستند، بالتبع در مسیر کج و انحرافی می‌روند و گرفتار انواع و اقسام بت‌پرستی‌ها [در بُعد نظری و اعتقادی] و فسق‌ها و گناهان [در بُعد عملی] هستند، راهی به بهشت ندارد.

ج – بهشت را جایگاه بندگان خود قرار داد، یعنی کسانی که او را می‌شناسند و باور دارند – کسانی که او را دوست دارند – کسانی که او را با اطاعت "عبادت" می‌کنند. و جهنم را جایگاه ناباوران و نافرمانان قرار داد و به صراحت بیان نمود: «کسانی که دین خدا و دینداران را مسخره می‌کنند نیز به بهشت نمی‌روند».

د – "عبادت" را بندگی با اخلاص تعریف کرد که البته از محبت و مودّت ریشه می‌گیرد. انجام واجبات و ترک محرمات را حدود و ثغور مرزهای بندگی تعیین نمود. حال در این مملکت و داخل این مرزها، ختم قرآن یا هر یک از سوره‌های آن – عزاداری و سینه‌زنی در مصیبت ابا عبدالله الحسین علیه السلام – پیاده‌روی کربلا که خار چشم دشمنان اسلام و مسلمین شده و بغضش گلوگیر گردیده است و ...؛ مانند سیاحت در یک سرزمین زیبا و امن و بهره‌مندی از فضاهای روح‌افزا، مناظر چشم‌نواز و تناول از میوه‌های لذیذ و مفید می‌باشد.

ﮪ – "انسان‌های از هر نظر کامل"، فقط اهل عصمت علیهم السلام هستند و در هیچ کجا نفرمود که فقط انسان‌های از هر نظر کامل وارد بهشت و یا طبقات آن می‌گردند.

و – البته رسیدن به بهشت و صعود به مقامات و طبقات والاتر، فکر، اندیشه، بصیرت، اخلاص عمل و کارهای اضافه بر انجام واجبات و ترک محرمات لازم دارد، چنان که به پیامبر عظیم الشأنش نیز فرمود: عبادت نیمه شب و نماز شب بخوان، باشد که به مقام محمود برسی:

« وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا » (الإسراء، 79)

ترجمه: و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزله‏] نافله‏اى باشد، امید که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.

بهشت فرودس:

خداوند متعال خودش فرمود که چه کسانی وارد بهشت فردوس می‌شوند، تا هم بندگانش آگاه شوند و هم هیچ کس از سوی خودش و بر اساس ظن، گمان، اوهام و نظرات من‌درآوردی خودش، در این‌باره سخن نگوید:

« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا * خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا » (الکهف، 107 و 108)

ترجمه: بى‏گمان کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، باغ‌هاى فردوس جایگاه پذیرایى آنان است آنها در آنجا جاودانه بوده، هیچ گاه تغییر و تحول (انتقال) از آنجا را نمى‏طلبند.

مؤمنان کیانند؟

سپس نه تنها در جابجای قرآن کریم، صفات و ویژگی‌های مؤمنان را بیان داشت، بلکه در سوره "المؤمنون"، پس از آغاز با بشارت « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ - به راستی که مؤمنان رستگار شدند / 1»، هفت صفت و ویژگی خاص مؤمنان که اول آنها "خشوع در نماز" است و آخر آنها "محافظت از افساد و تباه شدن نماز است" را بر شمرد و سپس فرمود: همین‌ها وارث "فردوس" هستند:

« أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ » (المؤمنون، 10 و 11)

ترجمه: آنانند که میراث برانند (به آنان می‌رسد) همانان که بهشت را به ارث مى‏برند و در آنجا جاودان مى‏مانند.

عشق و محبّت:

با شعار، ظنّ، تخیلات و اوهام، هیچ حقیقتی متغیر نمی‌گردد. اساس بر "محبت" است - تقسیم‌بندی بندگان از سوی خداوند سبحان، بر اساس محبوب و محبت‌شان به آن است - حشر با محبوب است، و بهشت جای محبین و محبوبین خداست. کسانی که خدا را دوست دارند و خدا نیز آنان را دوست دارد ( یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ ).

پس، مابقی نیز با محبوب‌های خود محشور می‌شوند، خواه طواغیت، فراعنه و اهل فسق و فجور باشند و یا حتی سنگ و چوب (بت)؛ و از صفات و ویژگی‌های مؤمن که وارث فردوس است، شدت محبتش به الله جلّ جلاله می‌باشد « وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ / البقره، 165»، از این رو همه محبت‌های دیگرش، در راستای محبت اوست و بغض و دشمنی‌اش نیز برای اوست.

نفرت:

نقطه‌ی مقابل هر "محبت و عشقی"، نفرت است که اگر خدایی نباشد، بغض و کینه و عداوت نفسانی را نیز به دنبال می‌آورد.

آدمی از دشمن محبوب و آن چه او را از محبوب دور می‌کند، "نفرت" دارد؛ پس اگر محبوب او "الله جلّ جلاله" بود، دوستدار او را نیز دوست دارد و از دشمن او نفرت پیدا می‌کند؛ اما اگر محبوبش غیر خدا (دنیا و مظاهرش) بود، نسبت به هر چه او را از محبوب دور کند، نفرت پیدا می‌کند، تا جایی که می‌فرماید: دنیاگرایان، هر گاه اسم الله و وحدانیت او به میان آید، قلوب‌شان مشمئز (متنفر) می‌گردد و هر گاه یادی از محبوب‌های خودشان به میان آید، بشاش و با نشاط می‌شوند:

« وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ » (الزّمر، 45)

ترجمه: و چون خدا به تنهایى یاد شود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند، منزجر مى‏گردد، و چون کسانى غیر از او یاد شوند، بناگاه آنان شادمانى مى‏کنند.

حشر و فردوسیان:

پس هر کس با محبوب خودش محشور می‌شود و چنان که در دنیا به دنبال به او عشق می‌ورزید، از او تبعیت و پیروی می‌کرد، تمام سعی و تلاشش برای رسیدن به او بود، از یاد او ولو به بردن اسمش خوشحال می‌شد و از دشمنانش تنفر داشت [تولا و تبرا]، در آخرت نیز به دنبال او می‌رود، خواه به بهشت فردوس و خواه به جهنم.

از این رو مؤمنان، عاشق خدا، عاشق رسول خدا و اهل بیت عصمت صلوات الله علیهم اجمعین، عاشق قرآن، عاشق نماز، عاشق جهاد فی سبیل‌الله، عاشق تقوا، عاشق دعا و زیارت محبوب هستند – غیر مؤمنان [کفار، مشرکان، منافقان، ظالمان] نیز عاشق دنیا، اهل دنیا، ذکر دنیا و لذت‌های حرام دنیا هستند؛ و هر کدام نسبت به بازدارنده‌ی خود نفرت دارند.

چنان که مؤمنان و مشتاقان به لقای محبوب، از تلاوت قرآن کریم، انجام واجبات و ترک محرمات، و سایر عشق‌بازی‌هایی چون دعا، مولودی و عزاداری برای محبوب، زیارت و حتی پیاده رفتن [نمایش شکوه عشق] و ... خوش‌شان می‌آید؛ و آنها که در قلب‌های‌شان امراضی هست، نسبت به آنان و کارهای‌شان حرص و بغض دارند و دشمنی می‌ورزند.

حدیث ایمان، محبت و بهشت:

●- پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند:

وَالّذى نَفسى بِیَدِهِ لاتَدخُلُوا الجَنَّةَ حَتّى تُؤمِنوا وَ لا تُؤمِنوا حَتّى تَحابّوا أولا أدُلُّـکُم عَلى شَئىٍ اِذا فَعَلتُموهُ تَحابَبتُم؟ اَفشُوا السَّلامَ بَینَـکُم؛ (مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص 123)

ترجمه: به خدایى که جانم در اختیار اوست، وارد بهشت نمى‌شوید مگر مؤمن شوید و مؤمن نمى شوید، مگر این که یکدیگر را دوست بدارید. آیا مى خواهید شما را به چیزى راهنمایى کنم که با انجام آن، یکدیگر را دوست بدارید؟ سلام کردن بین یکدیگر را رواج دهید  .

●- امام باقر (علیه السلام) از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل فرموده اند:

« ود المؤمن للمؤمن فی الله من أعظم شعب الایمان. ألا و من أحب فی الله و أبغض فی الله و اعطی فی الله و منع فی الله فهو من أصفیاء الله » (تحف العقول، 48)

ترجمه: دوستی مؤمن با مؤمن برای خدا از بزرگ‌ترین شعبه‌های ایمان است. آگاه باشید که هرکس برای خدا دوستی کند و برای خدا (با کسانی که نسبت به خدا و مؤمنین از در بغض و کینه توزی، عناد ورزیده و با حق و حقیقت در ستیزند) دشمنی نماید و منع و عطایش (بخشیدن و نبخشدنش) برای خدا باشد از برگزیدگان خداست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۱
عباس اصلانی

اگر روایات‌را بررسی‌ کنیم‌، به‌ اعمالی‌ برمی‌ خوریم‌ که‌ نزد خدا محبوب اند ‌و ثواب های زیادی دارند.به‌ تعدادی‌ از آنها اشاره‌ می‌کنیم‌:
1- کسب‌ علم‌:"فضّل‌ العلم‌ أحبّ إلی‌' اللّه‌ من‌ قیام‌ ألف‌ لیلة؛(1)ارزش‌ علم‌ از عبادت‌ هزار شب‌ نزد خدا بهتر است‌" .
2 - مذاکره و مباحثه‌ علمی‌:"ساعة‌ عند مذاکرة‌ العلم‌ أحبّ إلی‌' اللّه‌ من‌ ألف‌ غزوة‌ و قرائة‌ القرآن‌ کلّه‌؛(2) یک‌ ساعت‌ مذاکرة‌ علمی‌ محبوب‌تر است‌ نز خدا از هزار جنگ‌ در راه‌ خدا و از قرائت‌ کلّ قرآن‌" .
3 -همنشینی‌ با علما:"جلوس‌ ساعة‌ عند العلماء أحبّ إلی‌' اللّه‌ من‌ عبادة‌ ألف‌ سنة‌؛(3) همنشینی‌ با علما بهتر است‌ از عبادت‌ هزار سال‌" .
4 - دیدار با علماء:"زیارة‌ العلماء أحبّ إلی‌' اللّه‌ مِن‌ سبعین‌ طوافاً حول‌ البیت‌؛(4) دیدار با علما بهتر است‌ از هفتاد طواف‌ خانة‌ خدا" .
5 - نماز:فإنّ الصلاة‌ أحبّ إلی‌' اللّه‌ مِن‌ الصیام‌؛(5) نماز از روزه‌ نزد خدا بهتر است‌" .
6 - پیروی‌ از پیامبر (ص‌):"أحب‌ العباد إلی‌' اللّه‌ تعالی‌' المتأسّی‌ بنبیّه‌؛(6)محبوبترین‌ بندگان‌ نزد خدا کسی‌ است‌ که‌ به‌ پیامبر (ص‌) تأسّی‌ کند" .
7 -دوام‌ در عمل‌:"أحبّ الاعمال‌... ما داوم‌ علیه‌ العبد و إنْ قلّ؛(7) محبوترین‌ اعمال‌... عمل‌ است‌ که‌ مداوم‌ باشد، گرچه‌ کم‌ باشد" .
8 - سخاوت‌ مندی‌:"الشابُّ السخیّ... أحبّ إلی‌' اللّه‌ من‌ الشیخ‌ العابد؛(8) جوان‌ سخاوتمند از پیر مرد عابد محبوتر است‌".
9 - خوشحال‌ کردن‌ دیگران‌:"أحبّ الاعمال‌.. سرور تدخله‌ علی‌ مؤمن‌؛(9) محبوبترین‌ اعمال‌ خوشحالی‌ است‌ که‌ بر مؤمنی‌ وارد کنی‌" .
10 -همراهی‌ با برادر دینی‌:"مشیٌ مع‌ أخ‌ مسلم‌.. أحبّ إلی‌' اللّه‌ تعالی‌ من‌ اعتکاف‌ شهرین‌ فی‌ المسجد الحرام؛(10) همراهی‌ با برادر مسلمان‌ محبوبتر است‌ نزد خدا از اعتکاف‌ دو ماه‌ در مسجد الحرام‌" .
11 -بر آوردن‌ حاجت‌ مؤمن‌:"لقضاء حاجة‌ امری‌ء مؤمن‌ أحبّ إلی‌' اللّه‌ من‌ عشرین‌ حجّة‌؛(11) بر آوردن‌ حاجت‌ مؤمن‌ محبوتر است‌ نزد خدا از بیست‌ حجّ" .
12 - پرخیرترین‌ فرد برای‌ مردم‌: از پیامبر سؤال‌ شد: محبوب‌ترین‌ شخص‌ نزد خدا کیست‌؟ فرمود: "أنفع‌ الناس‌ للناس‌؛(12) پر نفع‌ترین‌ مردم‌ برای‌ دیگران‌" .
در جای‌ دیگر فرمود:"الخلق‌ عیال‌ اللّه‌ فأحبّ الخلق‌ إلی‌' اللّه‌ مَن‌ نَفَعَ عیالَ اللّه‌ و أللهخل‌ علی‌' أهل‌ بیت‌ سروراً؛(13) محبوب‌ترین‌ بنده‌ نزد خدا کسی‌ است‌ که‌ به‌ عیال‌ خدا (مردم‌) نفع‌ برساند و اهل‌ خانه‌ای‌ را خوشحال‌ کند" .
13- غیبت‌ نکردن‌:"ترک‌ الغیبة‌ أحبّ إلی‌' اللّه‌ مِن‌ عشرة‌ آلاف‌ رکعة؛(14) غیبت‌ نکردن‌ بهتر است‌ از ده‌ هزار رکعت‌ نماز مستحبی‌" .
14 -مسواک‌ زدن‌:"رکعتان‌ بسواک‌ أحبّ إلی‌' اللّه‌ من‌ سبعین‌ رکعة‌؛(15) دو رکعت‌ نماز مسواک‌ زدن‌ بهتر است‌ از 70 رکعت‌ نماز بدون‌ مسواک‌ کردن‌" .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1. بحار، ج‌1، ص‌203.
2. همان‌.
3. همان‌، ص‌205.
4. همان‌.
5. همان‌، ج‌13، ص‌411.
6. همان‌ ج‌16، ص‌285.
7. همان‌، ج‌68، ص‌219.
8. همان‌، ص‌355.
9. همان‌، ج‌71، ص‌295.
10. همان‌، ص‌316.
11. همان‌، ص‌324.
12. همان‌، ص‌339.
13. همان‌، ص‌339.
14. همان‌، ج‌72، ص‌261.
15. همان‌، ج‌73، ص‌139.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۱
عباس اصلانی

کانون وبلاگ نویسان قم به نقل از وبلاگ"گنجینه"،

بسیار خوانده یا شنیده‌‌ایم که جهنم دارای هفت طبقه است و هر کدام مختص به گروهی از گناهکاران و پیروان شیطان است. آنانکه در طول عمر خویش از انجام گناه إبایی نداشتند، و هر گناه را با توجیهی برای آن، انجام دادند، و خدایی نکرده بدون توبه، بار سفر به آخرت را بسته‌‌اند.

اکنون برای آشنایی با طبقات جهنم و اینکه چه کسانی در چه طبقه‌‌ای قرار می‌‌گیرند، ادامه مطلب را ملاحظه بفرمایید.


خداوند متعال در قرآن کریم می‌‌فرماید:

«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(سوره حجر، آیه 45)؛

همانا جهنم میعادگاه تمام گمراهان و پیروان شیطان است، جهنم دارای هفت در است، برای هر دسته‌‌ای، دری جداگانه است.

قرآن مجید، جهنم را «دارُ البَوار»؛(سرای هلاکت) و «بِئسَ القَرار»؛(بدترین جایگاه) و «سوءُ الدار»؛ (خانه‌‌ای بسیار بَد) معرفی می‌‌نماید و برای این میعادگاهِ همیشگیِ سرپیچان از فرامین الهی، درهایی را قرار داده است که هر گروه، از درِ (طبقه) مخصوص به خود وارد آن می‌‌گردند!؟

به احتمال فراوان مراد از هفت در، هفت طبقه باشد، به نحوی که از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده است که فرموده‌‌اند: برای جهنم هفت در است؛ و هفت طبقه، و پس از آن حضرت یکی از دستان مبارک خود را بر روی دست دیگر نهاد و فرمودند: این گونه؛ هر طبقه بالای طبقه‌‌ی دیگر قرار داده شده است.(تفسیر نورالثقلین3: 19)

اما در مورد نام طبقات جهنم و تعلق داشتن به کدام گروه از افراد، در روایت آمده است که آن طبقات عبارتند از: جهنم، لظّی، حُطمة، سَقر، جحیم، سعیر، هاویة. (تفسیر نورالثقلین3: 19)

این هفت در، به صورت هفت طبقه است که هر طبقه به عده‌‌ای از پیروان شیطان اختصاص دارد؛

طبقه اول؛ «جهنم» که پائین‌‌ترین طبقات است و منافقین در آنجا قرار دارند.

«أنّ المُنافِقینَ فِی الدّرک الأسفَلَ مِنَ النّار وَ لَن تَجِدَ لَهُم نَصیرا»(سوره نساء، آیه 145)؛

منافقین در طبقه زیرین آتش هستند و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت.

طبقه دوم؛ «لَظّی» است که در آن أشقیا به سر می‌‌برند:

«فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى‏ لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى»(سوره لیل، آیه 14)؛

شما را از آتشی که زبانه می‌‌کشد بیم می‌‌دهم، در آن نیاید مگر شقی و بدبخت.

لظّی؛ مکانی است که از شدت حرارت، گوشت بدن را از استخوان جدا می‌‌سازد، و این شعله سوزان کسانی را که پشت به فرمان خداوند کرده و از اطاعت او روی گردان شدند را صدا می‌‌زند و همچنین کسانی را فرا می‌‌خواند که اموال فراوان جمع کرده و ذخیره نمودند، اما در راه خداوند انفاق نکردند، پس آن‌‌ها را به عقوبت اعمالشان می‌‌رساند.

طبقه سوم؛ «حُطَمَه» نام دارد که در آن تهمت‌‌زنندگان و عیب‌‌جویان و مال اندوزان و حرام‌‌خواران قرار دارند: «کَلَّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَة»(سوره همزه، آیه 4 و5)؛

بزودی در آتش حطمه افکنده شود و نمی‌‌توانی دریابی که حطمه چیست؟!!

طبقه چهارم؛ «سَقَر» است که کافرین و منکرین متکبران و گردنکشان و آنهایی که در دنیا نماز نمی‌‌خوانده‌‌اند و از فقرا و مساکین دستگیری نمی‌‌کردند، در آن به سر می‌‌برند:

«سَأُصْلیهِ سَقَرَ وَ ما أَدْراکَ ما سَقَر» (سوره مدثر، آیه 26)؛

به زودی او را در آتش سقر افکنیم، چه می‌‌دانی که سقر چیست؟

آتشی است که نه چیزی را باقی می‌‌گذارد و نه چیزی را رها می‌‌کند، و پوست بدن را به کلی دگرگون می‌‌نماید، و نوزده نفر(از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‌‌اند.

طبقه پنجم؛ «جحیم» است که جایگاه تجاوزکاران و آنهایی که زندگی دنیا را بر زندگی أخروی برگزیده‌‌اند:

«فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏»(سوره نازعات، آیه 37)؛

اما کسی که طغیان کند و زندگی دنیا را انتخاب نماید، جایگاهش جحیم خواهد بود.

جحیم؛ مکانی بسیار خطرناک است و آتشی بسیار هولناک دارد و ساکنان آن از فشار آتش در آن زیر و رو می‌‌شوند، درست مانند گوشتی که در دیگ از فشار جوشش دیگ، زیر و رو می‌‌گردد.

طبقه ششم؛ «سعیر» است و کسانی که از اوامر پروردگار سرپیچی نموده‌‌اند به این عذاب مبتلا خواهند شد:

«وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعیر»(سوره سبأ، آیه 12)؛

و کسی که از فرمان ما سرپیچی کند از عذاب سعیر به وی می‌‌چشانیم.

سعیر؛ مکانی است که در آن، سیصد چادر از آتش برپا شده است و در هر چادری سیصد قصر از آتش وجود دارد، و در هر قصری سیصد اتاق از آتش، و در هر اتاقی سیصدگونه از انواع عذاب‌‌های آتشین وجود دارد، و در هر اتاق، مارها و عقرب‌‌ها و غل و زنجیرهایی که همه از آتش است، مهیا می‌‌باشد.(تفسیر نورالثقلین 3: 17)

طبقه هفتم؛ «هاویه» است و در آن کسانی که اعمال میزانشان سبک باشد، به سر می‌‌برند:

«وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَة ٌوَ ما أَدْراکَ ماهِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ»(سوره قارعه، آیات 9 و 10)؛

و اما کسی که اعمال وزن شده‌‌اش سبک باشد جایگاه او هاویه است و نمی‌‌توانی دریابی که هاویه چیست؟ آتشی بس سوزاننده.

هاویه؛ آتش عمیقی است و به قدری حرارت دارد که پوست بدن افرادی که در آن واقع می‌‌شوند را درهم می‌‌کشد.

در روایت وارد شده است که:

پس از نزول آیه شریفه «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»، رسول خدا(ص) حالش تغییر کرد و گریه شدیدی فرمود.

اصحاب هم گریان شدند و نمی‌‌دانستند چه نازل شده و هیچیک از آنها نمی‌‌توانستند از آن حضرت سبب گریه را بپرسند!

جناب سلمان گفت: هیچ چاره‌‌ای نیست مگر آنکه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بیاید.

سلمان به دنبال حضرت زهرا(س) رفت و عرض کرد: ای دختر رسول خدا، پدرت اینطور شده، بیایید و ببینید چه شده است؟

حضرت زهرا(س) چادر سر کرد.

سلمان گوید، دیدم چادر حضرت زهرا(س) دوازده جایش وصله دارد.

سلمان گریست و گفت: دختران قیصر و کسری در سندس و حریر می‌‌باشند، در حالی که لباس دختر سید أنبیاء چنین است.(وقتی بعدا این مطلب به رسول خدا(ص) عرض شد، فاطمه زهرا(س) فرمود: 5 سال است که برای من و علی نیست مگر یک پوست گوسفندی که روزها بر روی آن شتر را علف می‌‌دهیم و شب ها آن را فرش خود قرار داده و بر روی آن می‌‌خوابیم و بالش ما از لیف خرما است).

بعد از آن از پدر بزرگوارش سؤال نمود از آنچه جبرئیل امین(ع) نازل نموده بود.

رسول خدا(ص) آیه را تا آخر قرائت فرمود.

صدیقه طاهره(س) از شنیدن آن آیه، به صورت روی زمین افتاد و گفت: وای بر کسی که داخل جهنم شود.

سلمان گفت: کاش من گوسفندی بودم و مرا می‌‌کشتند و گوشت مرا می‌‌خوردند و ذکر جهنم را نمی‌‌شنیدم.

ابوذر گفت: کاش مادر مرا نزاییده بود و نام جهنم را نمی‌‌شنیدم.

عمار گفت: کاش مرغی بودم و در بیابانها پرواز می‌‌کردم و بر من حساب و عقابی نبود و نام جهنم را نمی‌‌شنیدم. 

حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) دست بر سر گذاشت و فرمود: وای از سفر دراز و طولانی و کمی توشه برای سفر قیامت! (بحار الأنوار ‏8: 303).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۵۲
عباس اصلانی