نور اسلام

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند

نور اسلام

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند


و پند ده که مؤمنان را پند سود بخشد (55)
و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (56)
از آنان هیچ روزیى نمى‏خواهم و نمى‏خواهم که مرا خوراک دهند (57)
خداست که خود روزى بخش نیرومند استوار است (58)سوره(51)

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

یکی از قدرتمندترین نیازها و غرایزی که در انسان وجود دارد غریزه جنسی است. نیاز جنسی مانند نیاز به آب و غذا از نیازهایی است که بایستی از روش صحیح ارضاء گردد.


فحشا

از نظر علم و تجربه ثابت شده است که یکی از عوامل اصلی و ناخودآگاه تحریک و ترشح غدد و هورمونهای جنسی، نگاه است. نگاه به نامحرم هر چند اگر بدون قصد تلذّذ باشد عمل طبیعی و غریزی خود را انجام می دهد و زمینه تحریک شهوت انسان را در زمان نگاه یا بعد از آن ایجاد می کند. تحریک غریزه جنسی به گونه نامشروع نیز آثار شوم و نکبت بار فراوانی بر ابعاد مختلف انسان و جامعه بشری ایجاد می نماید. اسراف، انحراف و هدر رفتن نیروهای فکری ، اجتماعی و معنوی انسان، زمینه سازی سردی روابط خانوادگی (شخصی که نگاه خود را کنترل نمی کند با یک همسر ارضا نمی شود)، حالت حسرت و ناکامی، از دست دادن آرامش روانی، میل به گناه (لواط، زنا ، استمناء و....) و بالاخره گرایش به گناهان مختلف از جمله آثار سوء نگاه حرام است که در عرصه زندگی فردی، خانوادگی و اجتماع ظاهر می گردد. امام علی علیه السلام می فرماید چشم، پیش قراول دل، جلودار فتنه، دام شیطان و نگاه حرام سبب کاشتن بذر شهوت و نهال گناه (زنا و لواط و استمناء و ...) است.[1] نگاه به نامحرم باعث سختی زندگی و زیادی حسرت و افسوس است. قران کریم در این مورد می فرماید: « قُلْ لِلْمُۆْمِنینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِک أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یصْنَعُونَ [2] به مۆمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند این براى آنان پاکیزه‏تر است خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است! »

برخی آثار فاجعه آمیز نگاه کردن به فیلم های غیراخلاقی را می‌‌توان اینگونه برشمرد :

1. کاهش شدید عشق:

چنین افرادی از توان عاطفی کمتری برخوردارند و در روابط عاشقانه توفیق کمتری کسب می‌کنند.

2. تاثیرات فیزیولوژیک:

سلامت جنسی انسان که تأثیر عمیقی در سلامت جسمی‌ و روانی او دارد، حاصل ارضاء معقولی است که در پی تحریک واقعی و نیاز حقیقی فیزیولوژی بدن اتفاق افتاده باشد. عدم حفظ این عدم تعادل، از عقلانیت انسان می‌کاهد و او را وادار به گناه می‌کند.

3. تضعیف انسانیت:

جنبه جنسی بسیاری این افراد، عاری از ویژگی‌های انسانی می‌‌شود. آنها یک حالت «من غریبه» (جنبه تاریک) را توسعه می‌‌دهند که محور آن، شهوت جامعه ستیز و عاری از اکثر ارزش‌ها است.

مشاهده مکرر و زیاد آن و در دسترس همه بودن این نوع فیلم‏ها (حتی به عنوان آموزش) باعث شکستن قبح و زشتی اموری است که اسلام، عقلاء و عرف جامعه آنها را زشت و قبیح می‌‏شمارند. حتی انسان‏های مۆدب و با نزاکت از بیان و ذکر برخی الفاظ که مستقیما اشاره به یکی از اعضاء بدن انسان می‌‏کند، اکراه دارند و آن را زشت و ناپسند و قبیح می‌‏دانند چه رسد به این که به مشاهده و تجزیه و تحلیل آن بپردازند

4. از بین رفتن عفت عمومی‌ و اجتماعی در درازمدت:

کسانی که اینگونه فیلم ها را تماشا می کنند در برخورد با افراد دیگر در اجتماع نگاه جنسی دارند و شیطان همیشه برای گمراه کردن آنها امید دارد. زیرا آنها برای گمراهی و انحراف از مسیر الهی آمادگی لازم را دارند.

5. نقش بستن تصاویر جنسی در مغز:

در این جا بهتر است که به تجربه دکتر روان شناس، «مک گاف» در دانشگاه کالیفرنیا بپردازیم. یافته‌های او (که بسیار ساده شده اند) نشان می‌‌دهند که خاطرات تجربه‌هایی که به هنگام تحریکات احساسی (مثل تحریک جنسی) رخ می‌‌دهند، توسط هورمون غده آدرنال در مغز می‌‌نشینند و پاک کردن آنها دشوار است. این فرض می‌‌تواند تا حدودی اثر اعتیاد به هرزه‌نگاری و هرزه‌بینی را توصیف کند. خاطرات نیرومند تحریکات جنسی از تجربه‌های گذشته، خودشان را در صحنه مغز حفظ می‌‌کنند و مرتباً به ذهن خطور می‌‌کنند و فرد را از لحاظ شهوانی تحریک می‌‌کنند. اگر او به هنگام این تخیلات، استمنا کند، باعث تقویت پیوند بین تحریک جنسی و اوج لذت جنسی می‌‌شود که همراه با منظره ویژه یا تکرار پی‌درپی آن صحنه در ذهن خواهد بود.

6. تأثیر بر رفتار جنسی:

برخی از جامعه‌شناسان آلمانی ادعا می‌‌کنند که «عادت بیمارگونه‌ دیدن عکس‌ یا فیلم‌های پورنو (سکسی)» بر رفتارها و برخوردهای جنسی «معتادان پورنو» تأثیر منفی دارد. تا ‌جایی که این بیماران، از انجام سکس عادی و عشق‌ورزی لذتی نمی‌‌برند. کاربرانی که داوطلبانه برای ترک اعتیاد خود به روانکاو مراجعه کرده‌اند، اعتراف می‌‌کنند که «دیدن پورنو، به بخش جدایی‌ناپذیر ارضای جنسی آنان تبدیل شده است» و آنان نمی‌‌توانند بر «وسوسه و نیاز» دیدن این تصاویر غلبه کنند.

7. انزوا و کاهش روابط اجتماعی:

پژوهشگران آلمانی معتقدند که اعتیاد به دیدن فیلم ها و تصاویر پورنو‌، هم‌چنین سبب انزوا و دوری فرد از اجتماع و کاهش روابط اجتماعی او می‌‌شود.

نگاه

8. تحلیل توان عقل:

هر قدر که اطلاعات موجود در ذهن، منظم‌تر و دارای عناوین کمتری باشد،‌ دسترسی عقل به آنها برای پردازش‌های جدید، مهیاتر خواهد بود. اما وجود داده‌های فراوان و متعدد که فضای ذهن را بی جهت پر کرده باشند و با تکرار درگیری ذهنی و رفتار بیرونی، تقویت شده باشند، باعث می‌شود توان عقل را به مقدار چشمگیری کاهش دهند، چه رسد جایی که این داده‌ها، دارای تاثیر بر هورمونهای مختلف نیز باشد که تأثیرات ارگانیک را نیز درپی داشته باشد.

9. سقوط شخصیت زن و مرد و تبدیل شدن به وسیله‌ای برای اشباع هوس‌های سرکش:

با پرداختن افراطی فرد به مسائل جنسی، شخصیت او به شخصیتی شهوانی تبدیل خواهد شد که تداعی‌ها و برداشت‌های وی با کوچکترین ارتباطی (حتی توهمی) رنگ جنسی به خود می‌گیرد. کارکرد افراد برای چنین فردی تنها ارضاء غریزه جنسی است و اهتمام خود او نیز صرفا بر ارضاء همین بعد وجودی خویش است.

10. آسیب جسمی‌:

علم پزشکی هنوز تا مرز شناخت بسیاری از بیماری‌ها فاصله ای طولانی دارد و چه بسا اموری که در زندگی روزمره ما وجود داشته باشد و ما به عنوان امور مفید از آنها استفاده کنیم، در آینده ای نزدیک ضرر آنها از نظر پزشکی ثابت شود. بنابراین اگرچه تاکنون برای هرزه‌بینی، اثر جسمانی مستقیم تشخیص داده نشده است (و احتمال این وجود دارد که با پیشرفت علم مشخص گردد) ولی قطعا اثر غیرمستقیم دارد. یعنی نگاه به عکس و فیلم‌های مبتذل غالبا موجب تحریک سیستم عصبی خودکار (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) و تحریک شهوت می‌گردد؛ هم زمان ضربان قلب و تعداد تنفس افزایش پیدا می‌کند؛ ترشح برخی از هورمون‌ها در خون بالا رفته و تعادل هورمونی و روانی شخص برای دقایقی و گاه ساعت ها و گاه روزها به مخاطره می‌افتد. اگر این رفتار به مدت طولانی ادامه یابد آثار آن همه عمر فرد را در بر خواهد گرفت.

11. پرخاشگری:

هرزه‌بینی نه تنها بر ذهن فرد تاثیر مخرب می‌گذارد بلکه افراد را تشویق می‌کند تا از نظر جنسی بیشتر حالت سلطه جو و پرخاشگر داشته باشند.

با پرداختن افراطی فرد به مسائل جنسی، شخصیت او به شخصیتی شهوانی تبدیل خواهد شد که تداعی‌ها و برداشت‌های وی با کوچکترین ارتباطی (حتی توهمی) رنگ جنسی به خود می‌گیرد. کارکرد افراد برای چنین فردی تنها ارضاء غریزه جنسی است و اهتمام خود او نیز صرفا بر ارضاء همین بعد وجودی خویش است

12. مقایسه:

به دنبال مشاهده این‏گونه فیلم‏ها، افراد مجرد در آینده به مقایسه آنچه در فیلم دیده‏اند و آنچه از همسر خود سراغ دارند می‌‏پردازند و در نتیجه نقایص و کمبودها و ضعفهای احتمالی خود و همسر خویش در ذهن فرد برجسته شده و چه بسا باعث کاهش تمایل و علاقه به همسر انتخاب شده خود می‌‏شود و به تدریج کانون خانواده را دچار اختلال و فروپاشی می‌‏کند.

13. دیدن عکس‌ها و فیلم‌های مبتذل،

به ویژه جوانان را، در یک حال تحریک دائم قرار می‌دهد، تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آنان و ایجاد هیجان‌ های بیمارگونه عصبی و گاه سرچشمه امراض روانی می‌گردد.

14. سستی ایمان:

این گناه، پیوند انسان با خدا را سست و در صورت استمرار، این پیوند را قطع و ایمان او را زایل می‌‌گرداند؛ غریزه جنسی انسان را به طور افراطی تحریک کرده؛ او را از فعالیت‌های مثبت انسانی بازداشته؛ به سمت ارتکاب فحشا و منکرات سوق می‌دهد. بدین وسیله انسانیت انسان که سرمایه وجودی انسان است را از او سلب می‌کند.

15. محروم شدن از شیرینی و لذت انس با خدا:

هشیار بودن این تصاویر در ذهن و مرور دائمی و ناخودآگاه آن، حضور قلب را در عبادات به خطر می‌اندازد و تکرار نافرمانی خدا، بهره رابطه با او را از لذت می‌اندازد.

16. مردن دل‌ها و افسردگی:

همانگونه که روایات نیز بر این امر تصریح دارند، ولنگاری جنسی و ارتباطی، باعث بروز قساوت قلب می‌شود و مرگ معنوی و روانی قلب را درپی دارد.

17. تاثیرات منفی در زندگی زناشویی:

مشاهده مکرر و زیاد آن و در دسترس همه بودن این نوع فیلم‏ها (حتی به عنوان آموزش) باعث شکستن قبح و زشتی اموری است که اسلام، عقلاء و عرف جامعه آنها را زشت و قبیح می‌‏شمارند. حتی انسان‏های مۆدب و با نزاکت از بیان و ذکر برخی الفاظ که مستقیما اشاره به یکی از اعضاء بدن انسان می‌‏کند، اکراه دارند و آن را زشت و ناپسند و قبیح می‌‏دانند چه رسد به این که به مشاهده و تجزیه و تحلیل آن بپردازند.

 

پی نوشت ها :

[1] . میزان الحکمه، محمدمحمدی ری شهری. ماده النظر.

[2] . سوره مبارکه نور،آیه شریفه  30

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۰
عباس اصلانی

پروفسور سید محسن فاطمی استاد دانشگاه هاروارد و فوق دکتری از این دانشگاه و از شاگردان مرحوم علامه جعفری در حوزه فلسفه و عرفان اسلامی است که با حضور در مهر در مورد امکان یا امتناع روانشناسی اسلامی، رابطه روان‌شناسی با دین، کاربردی کردن روان‌شناسی اسلامی، جایگاه دعا و توسل در مباحث روانکاوری به گفتگو نشست.

پروفسور سید محسن فاطمی فوق دکترای روان‌شناسی از دانشگاه هاروارد است که در برخی از دانشگاههای برجسته آمریکا و اروپا ار جمله برتیشین کلمبیا، مدرسه عالی روان‌کای بستن، دانشگاه فینکس، دانشگاه وستون واشنگتن... و نیز دانشگاه تهران و علم و صنعت تدریس داشته است.

فاطمی علاوه بر تألیفات مختلف در حوزه های روان‌شناسی، آموزش و ارتباطات به زبانهای انگلیسی و فارسی دارد، از جمله سخنرانان کلیدی کنفرانسهای بین المللی به شمار می رود و  چندین سال از محضر مرحوم علامه محمدتقی جعفری در حوزه فلسفه و عرفان اسلامی بهره برده است.
 
وی عضو انجمن روان‌شناسی آمریکا، سازمان نظام روان‌شناسی و مشاوره جمهوری اسلامی ایران است و سمینارهای مختلفی را در حوزه های روان‌شناسی مذاکره و نفوذ، مدیریت استرس، هوش هیجانی، تفکر خلاق، خانواده پویا، مدیریت اضطراب، مهارتهای ارتباطی و... در آمریکای شمالی، اروپا و ایران برگزار کرده است.

دکتر فاطمی با حضور در خبرگزاری مهر، طی گفتگویی مفصل به سؤالات مختلفی در حوزه روان‌شناسی و به به ویژه روان‌شناسی دینی و روان‌شناسی اسلامی پاسخ داد که در پی می آید:
 
نقش دعا و ذکر در روان شناسی اسلامی
 
* خبرگزاری مهر: آقای دکتر فاطمی اولین سؤالی که در حوزه روان‌شناسی به نظر می رسد اینکه اخلاق حلقه گمشده روان‌شناسی است. در جایی که دستگاه فکری فرویدی غلبه بیشتری دارد چطور می توان از اخلاق و دین در حوزه روان‌شناسی سخن گفت چراکه فروید بی اخلاقی را کلید حل مشکلات روانی می داند و اساسا نقشی برای دین قائل نیست. با این توصیفات می توانیم از روان‌شناسی اسلامی سخن بگوییم؟

** فاطمی: بله می توان در مورد روان‌شناسی اسلامی سخن گفت. هر نحله ای در روان شناسی اعم از روان شناسی انسان گراها، روان شناسی وجودی، روان شناسی رفتارگراها و... مبتنی بر مقدمات معرفت شناسی و وجود شناسی است یعنی در دستگاه فروید، معرفت و دانایی در حوزه خاصی تعریف می شود. فروید چون ماهیت ارتباط معنوی را چیزی جز والایش نمی داند و در درون‌مایه های جسمی و جنسی جستجو می کند،  بنابراین معرفت دینی و معرفت «یعلمون بالغیب و... » معنایی ندارد. در نتیجه در این روان‌شناسی وجود محدود تعریف می شود، یعنی فرشته چیزی نخواهد بود جز خیال. به همین جهت این معرفت شناسی و وجودشناختی در گزاره های تجویزی و توصیفی نیز تأثیرگذار است.
 
یعنی کسی که با دستگاه فرویدی کار می کند نمی تواند به مراجعه کننده اش توصیه خواندن زیارت نامه حضرت ابالفضل(ع) را داشته باشد. چون از آن معرفت شناسی و وجودشناختی چنین چیزی در نمی آید مگر اینکه فرد التقاطی کار کند یعنی بخشی فرویدی، بخشی انسان‌گرا، بخشی معنوی، بخشی گشتالتی و... باشد.
 
از گزاره های تجویزی، توصیفی هر روان شناس می توان درون‌مایه های معرفت شناختی(epistemological) و وجودشناختی(ontological) دستگاه فکری روان شناس را روشن کرد. در فلسفه اسلامی تمایزی بین حل بسیطه و حل مرکبه داریم. حل بسیطه پرسش از وجود است. یعنی اصلا این شیء وجود دارد یا خیر. اما حل مرکبه مبتنی بر فرض وجود است. در این بحث این مسئله وجود دارد که در دستگاههای روان شناختی، حل بسیطه و حل مرکبه در درون مایه اش وجود دارد.
 
خانم آنسکامب که در آکسفورد در فلسفه، صاحب کرسی بود و آثار «ویتگنشتاین» را ترجمه کرده است؛ بحثی را مطرح می کند و می گوید: ما امروز بیش از هر چیز به روان شناسی فلسفی(philosophical psychology) نیازمندیم و صاحبان حوزه روان شناسی باید دقیق تر در این مورد بحث کنند که روان شناسی فلسفی تا چه اندازه می تواند به ما کمک کند. پس از یک بعدی به روان شناسی فلسفی باید بپردازیم چون درون مایه هر رهیافت روان شناختی به سؤالات معرفت شناختی و وجود شناختی برمی گردد.
 
بر این اساس روان شناسی اسلامی(Islamic psychology) می تواند به عنوان یک منظر جدید مطرح شود. نه تنها می توان درباره روان شناسی اسلامی صحبت کرد بلکه می توان درباره روان شناسی دینی(religious psychology) و روان شناسی دین(psychology of religion) که با هم متفاوت هستند، صحبت کرد و دستگاه خاص آن را مطرح کرد. در روان شناسی اسلامی وجود صرفا در عالم محسوسات و این جهان خلاصه نخواهد شد؛ قرآن در سوره بقره می فرماید: « یؤمنون بالغیب ...» یکی از مؤلفه های مهم ایمان آورندگان به غیب این است که سطح وجودی برای آنها خلاصه به این شکل محسوس و ملموس عینی نخواهد شد.
 
بنابراین از نظر وجودشناختی قلمرو وجود توسع(ontological expansion) پیدا می کند. در اینجا توسع وجودی خواه ناخواه گسترده می شود چون دعا مطرح می شود و دیگر دعا در روان شناسی این معنا را نخواهد داشت که تنها در محرک و پاسخ در عالم مادی مطرح می شود. مدل محرک و پاسخ در عالم مادی قابلیت دعا را نمی تواند درک کند و قلمرو دعا، فرشتگان و اینکه عالم از یک خالقی برخوردار است و قلمرو اینکه « کار من و تو به این درازی/ کوتاه کند که نیست بازی»؛ « أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ » فکر کردید ما شما را بیهوده آفریدیم؟!
 
هدفمندی جهان بر می گردد به بعد وجودشناختی که قالبها و شقوق(ramifications) آن هم در پرتو آن می توانند معنا پیدا کنند. یعنی در روان شناسی اسلامی دعا، ذکر، ارتباط با وحی، ارتباط با ائمه(ع)، ارتباط مبتنی بر الهام (القاء الخیر فی القلب الغیر بلا استفادة الفکریه) خود نقش الهام(inspiration) در تصمیم گیری مورد بررسی عمیق خواهد بود.
 
 
قابلیتهای کمی نمی توانند در بحثهای روان شناسی ما را به نتیجه برسانند

* : با اینکه روان‌شناسی یکی از علوم تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی است اما گویی دین در زندگی روان‌شناسان نقش کمرنگی دارد. آیا ما می توانیم در این شرایط از روان‌شناسی اسلامی سخن بگوییم و توصیه ها و آموزه های اسلامی را در این حوزه وارد کنیم؟
 
**: قلمرو هستی شناختی روان شناسی اسلامی به مراتب فراتر از قلمرو معرفت شناختی روان‌شناسی است که صرفا در جهان وجود و محسوس را بررسی می کند. روش شناسی در حوزه های روان شناختی به روشهای کمی و کیفی تقسیم می شود؛ روان‌شناسی پوزیتویستی مبتنی بر روش کمی است و مبتنی بر پیشگیری و کنترل است در حالیکه در روان شناسی امروز جهان در کنار روش های پوزیتویستی- که برخی به شکست آن اعتراف کردند از جمله در کتاب والتر جانسون «واقعیت آنگونه که بود» یا بحران معنا که در دهه هشتاد در روان‌شناسی به وجود آمد و آن بحران بزرگ(crisis) که در روان شناسی اجتماعی مطرح شد که قابلیتهای کمی نمی توانند در بحثهای روان شناسی ما را به نور  برسانند- در کنارش بحثهای کیفی در خیلی از کمپ ها مطرح شد.
 
در بعد کیفی روشهای مختلفی داریم. مثلا در یک روش(grand theory) به جای اینکه ابتدا فرضیه(hypothesis) را داشته باشید با پژوهش به یک تئوری می رسید. یا روش پدیدارشناختی(phenomenological) که با تجربه زیستی آدمی سروکار دارد و مدرَک و مدرک را در یک بعد دیگری درک می کند و از ثنویت برخوردار نیست و بین عالم ذهن و عین آن جدایی که در برخی از مسلک ها مطرح می کنند را قائل نیست. یا بحثهایی که افرادی چون « گرگن» مطرح کردند و داعیه داران سازه انگاری(constructivism) به این می پردازد که واقعیتهای اجتماعی آفریده می شوند و نقش مهم این آفرینشها را زبان ایفا می کند چون زبان آفریننده است و اینها در مباحث کیفی مطرح می شود.
 
در بحث کمی و در بحث پوزیتیویستی ما از طرح آزمایش (experimental design) صحبت می کنیم. که در آن برای داشتن یک آزمایش باید گروه کنترل، آزمایش داشته باشید و تعریف عملیاتی این دو گروه باید مشخص باشد. متغیر مستقل و وابسته باید در این طرح مشخص باشد و از سوی دیگر متغیرهای مزاحم باید مشخص باشد.
 
ما در حوزه روان شناسی اسلامی می توانیم هم از روش کمی و هم کیفی استفاده کنیم و در برخی از موارد از روش ترکیبی«mixed method» استفاده کنیم وقتی این روش استفاده شود سه حالت دارد یا هر دو روش کمی و کیفی به یک میزان استفاده می شود که معمولا «کمی- کیفی» مطرح می شود و یا ممکن است کیفی- کمی باشد و یا کمی غالب باشد.
 
 
منطبق کردن هر چیزی که به ظاهر علم است با مسائل دینی خطای بزرگی است
 
*: چطور می توان از یافته های علم روان شناسی برای تفسیر دین استفاده کرد و یا اینکه از این یافته ها در جذب مردم به مفاهیم دینی بهره برد؟
 
**: یک نگاه این است که باید روشن شود که منظور از علم چیست. چون این لفظ مشترک دائم رهزن است؛ می تواند خطاهای زیادی داشته باشد به قول فوکو به نام علم خیلی ها تو سر خیلی ها زدند و بازار مکاره ای درست شد از تخاصمها و تباین و غیره. لذا باید روشن شود که ما منظورمان از علم، بعد پوزیتویستی است و یا علم را فراتر از آن تعریف می کنیم. دوم اینکه منظور از علم صرفا آنچیزی که در بعد ساینس در علوم تجربی اطلاق می شود، مد نظر است یعنی همان چیزی که در علوم طبیعی یکسری قوانینی وجود دارد ما این قوانین را به شیوه های خاص ببینیم و درک کنیم و بفهمیم. آیا می شود این قوانین را به علوم انسانی سرایت داد یعنی همان بحثی که در حلقه وین مطرح شد، تا چه اندازه منظورشان از علم ابطال پذیری، عینیت همگانی و... است.
 
تا این مسئله روشن نشود ما نمی توانیم وارد این حوزه ها شویم. « یونگ» نکته مهمی را مطرح می کند که وقتی ما در جهان صرفا برخاسته از تکنولوژی و دانش تجربی به دنبال حل مسائل می رویم شاید از خیلی از زوایا غافل شویم و جمله معروف او این است که اطلاعات ما افزایش پیدا کرده اما حکمت و فرزانگی ما کاهش پیدا کرده است.
 
دومین نکته اینکه این درست نیست که هر چیزی که به معنای خاص علم ثابت شده است ما برویم به دنبال اینکه یک جوری آن را با دین تطبیق دهیم و بگوییم که دین همین را گفته است، پس دین معنا دارد. چه بسا آن گزاره علمی پس از مدتی عوض شود. وقتی دستگاه نیوتنی عوض شد و دستگاه انیشتنی مطرح گردید یک پارادایمی عوض شده است و در دگرگونی ها به قول «اسکون» بحث اساسی این است که آن دستگاه اصلا معنا ندارد چون برخی مسائل، مسئله هستند و برخی مسائل مسئله نیستند. اگر صرفا به دنبال این باشیم که هرچیزی که به ظاهر علم است مسائل دینی را با آن منطبق کنیم، خطای بزرگی است.
 
سومین مسئله این است که محقق می تواند نگاه علمی را در کنار نگاه دینی مطرح کند. می توانید یافته های علمی مثلا پژوهشهای «مارتین سلیگمن» در روان‌شناسی «مثبت‌گرا» را بررسی کنید، بعد در حوزه گسترده تر بگویید پیامبر(ص) در بعد رحمت للعالمین بودن چیزهایی را گفته اند که روان‌شناسی مثبت گرا هنوز به الفبای آن دست نیافته است. آنجا محقق دو چیز را می رساند یکی اشراف خود را به آن چیزی که در جهان در قالبهای علمی می گذرد و دوم اشراف خود را به مفاهیم دینی می رساند و اینکه تا چه اندازه می تواند از دو منظر نگاه کرد و تا چه اندازه این منظرها در یک آفرینش جدید نقش اساسی داشته باشند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۱
عباس اصلانی

پناهیان: دوگانۀ نادان و خائن، در معارف دینی ما دوگانۀ پرسابقه‌ای است/ علی(ع): دو گروه، کمر مرا شکستند؛ «دانای خائن و نادان ساده‌لوح» / فعلاً نمی‌خواهیم روی احتمال «خیانت» صحبت کنیم، می‌خواهیم روی احتمال «سادگی و نادانی» صحبت کنیم/ امام(ره) به منتظری نفرمود «منافق» فرمود «شما ساده هستید»/ افراد ساده در عرصۀ سیاست به امت خیانت می‌کنند/ هرکس فکر کند ظلم با منطق کنار می‌رود، ساده‌لوح است/ یکی از مسئولین: عزت ما به موشک‌مان نیست!/ پیامبر(ص): عزت امتم به ابزار نظامی‌شان است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۸
عباس اصلانی

حق یعنی چه؟ یعنی واقع‌بینی.

باطل یعنی چه؟ یعنی خیال‌پردازی.

کافر یعنی چه؟ یعنی واقعیت‌ها را پوشانده و یکی از واقعیت‌ها خداست.

چرا بهترین محافل‌معنوی، در دانشگاه‌ها شکل می‌گیرد؟    

حجت الاسلام پناهیان:

خاستگاه معنویت و حال خوش معنوی، واقع‌بینی است. آدم های خیال‌پرداز معمولا عاشق اهل بیت(ع) نمی‌شوند.

چه‌کسی می‌تواند بهتر مناجات کند؛ عاقلان یا عاشقان؟ معلوم است که عاقلان و عالمان بهتر می‌توانند مناجات کنند.(إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ؛ فاطر،28) کسی که واقع‌بین‌تر باشد، ایمانش و عشقش هم افزایش می‌یابد.

عاشق خدا، کسی است که از بقیه بریده باشد و برای بریدن از دیگران، علم و واقع‌بینی می‌خواهد.

سالهاست برخی از کسانی که دلسوز معنویت بوده‌اند، ایمان را چیزی جدای از علم دیده‌اند. و گفته‌اند هم علم،هم ایمان. نمی‌توان، این دو را، در عرض یکدیگر، قلمداد کرد. بلکه ایمان نتیجه علم است.چرا بعضی ها مومن نیستند؟ چون واقع‌بین نیستند.

تقوا، یعنی «مراقبت و دقت»، که مربوط به آدم های باهوش است که همۀ جهات یک مسأله را می‌بینند.سطحی برخورد نمی‌کند و جمع‌بندی‌های درستی دارد. آدم بی‌تقوا یعنی آدم بی‌نظم، بی‌حساب و کتاب و سطحی. اساساً تقوا را باید در محیط‌های علمی ‌تمرین کنیم.

چه کسانی گریه می‌کنند؟ کسانی که روحشان لطیف شده است. چه چیزی روح انسان را کثیف می‌کند؟ خیال‌پردازی! فرمود: «آروزها مانع دیدن پایانهاست؛الْأَمَلُ حِجَابُ الْأَجَل‏»(غرر، ص55) خوب که دقت کنی بعد از هشتاد سال، روی دست دیگران در حال تشییع جنازه هستی. با این دقت, می‌شوی آدم باصفا.

چه کسانی توبه می‌کنند؟ آنهایی که می‌گویند: «هرچه حساب کردم، دیدم ضرر کردم؛ هیچ کسی جز تو(خدا) نمی‌تواند برایم جبران کند، چرا که تو قواعد این عالم را طراحی کرده‌ایی

هیچ کس برای نفهم بودن و بی‌سواد بودن کلاس نمی‌گذارد و آنرا به رخ دیگران نمی‌کشد. به سهولت نمی‌گذارد دیگران بفهمند که او سوادش کم است. ولی الان بی ایمان بودن برای خودش کلاس دارد! چرا؟ چون دین، غلط معرفی شده است و دین، از مقوله فهم و علم معرفی نشده.

دو جبهه در حال درگیری با هم هستند؛ حق یعنی‌چه؟ یعنی واقع‌بینی، باطل یعنی‌چه؟ یعنی خیال‌پردازی. کافر یعنی چه؟ یعنی واقعیت ها را پوشانده و یکی از واقعیتها خداست.

 مسجد دانشگاه تهران شب نیمه شعبان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۸
عباس اصلانی

بررسی نشانه‌های باستان شناسانه ایران در 2500 سال پیش هیچ گاه توسط منابع مستقل مورد بررسی دقیق قرار نگرفته و به ادعاهای محققین بیگانه که احتمالاً از اتفاق همگی یهودی هستند، اعتماد شده است. با این همه ورود مستقل با مباحثی که توسط این عده بیان شده و بررسی موردی مسایل طرح شده تناقض‌های شگفت آوری را با حقایق تاریخی و بدتر از آن جعلیات فراوانی را آشکار می‌سازد که مایه شرمساری مراکز دانشگاه غرب است. دامنه این جعلیات بی‌حد و مرز بوده و غیرقابل تصور است تا حدی که شاهدیم دانشمندان پرادعای غرب از دانشگاه‌هایی که مرتب بر طبل بی‌طرفی علم و کار علمی آزاد کوبیده و هر مخالفتی با اندیشه‌هایشان را با صفاتی مانند ضدعلمی، ایدئولوژی‌گرایی، جزم اندیشی و... محکوم و طرد می‌کنند.
 
در مورد تاریخ ایران باستان ما شاهد جعلیات گسترده‌ای هستیم که همین مدعیان کار علمی انجام داده‌اند و آنها را وسیله‌ای برای اختلاف افکنی بین مردم مسلمان ایران با سایر مسلمانان جهان قرار داده‌اند. بررسی این تاریخ سازی جاعلانه در مجموعه «پاسارگاد» هر انسان منصف و پیراسته از تعصب کور را قانع می‌سازد که یک کانون توطئه‌گر بین المللی چگونه به کار پلید جعل آثار تاریخی برای منحرف کردن اذهان مردم مسلمان ایران، پرداخته است.

 

بررسی شخصیت تاریخی «کوروش» به عنوان پادشاه هخامنشی و کسی که بابل را فتح کرد، یهودیان را آزاد نمود و سلسله موسوم به هخامنشی را بنیان گذارد، با توجه به آرایه‌های مادی تاریخی قابل اثبات و پرهیز از خیالبافی، ما را با یکی از حقایق هولناک در زمینه خیانت فرهنگی و دروغ پردازی آشنا می‌کند. این جنایت فرهنگی به وسیله یک مورخ غربی یهودی به نام «دیوید آستروناخ» انجام شده است. آستروناخ در فاصله سال‌های 1340 تا 1343 در مجموعه پاسارگاد کاخ‌هایی ساخت و آنها را به کوروش هخامنشی در 2500 سال پیش نسبت داد تا به این شخصیت مورد علاقه یهودیان هویت تاریخی مادی و قابل اثبات بخشد. برای اثبات این جعل به تصاویر و توضیحات مرتبط با آن، توجه فرمایید.
 تصویر شماره 1:

 


این تصویر سکه‌های یافته شده در مجموعه پاسارگاد را نشان می‌دهد که به کل یونانی هستند. تصاویر و نوشته‌های موجود بر سکه‌ها تماماً به خط یونانی بوده و اشکال نیز متعلق به تمدن، «هلنی» هستند. حتی یک سکه هخامنشی نیز در این مکان که آن را به کوروش می‌بخشند، یافت نشده است. آستروناخ به عنوان کسی که کار پلید و گناه نابخشودنی ساخت جاعلانه پاسارگاد را انجام داد نیز به یونانی بودن سکه‌ها که از زمان «اسکندر» آغاز شده و تا دوران سایر فرمانروایان سلوکی ادامه می‌یابد، اشاره می‌کند. وی آنها را به دو گروه تقسیم کرده و می‌نویسد: «الف؛ سکه‌های ضرب شده برای اسکندر مقدونی در خلال زندگی و بلافاصله بعد از مرگ وی و ب؛ سکه‌های سلوکوس اول از نوعی که بعدها در تخت جمشید، ضرب شده است.[1]
 
تصویر شماره 2:

برای منتسب کردن بنای پاسارگاد به کوروش از هیچ گونه فریب‌کاری از جمله نسبت دادن نقش‌های بی‌ربط به وی، کوتاه نکرده‌اند. این موضوع که مورد اقرار خود آن‌ها نیز هست جالب توجه می‌باشد. «تفاوت دیگر میان تخت جمشید و پاسارگاد در مضامین مجسمه‌ها است. در کاخ R همزادی که چهار بال و لباسی ایلامی بر تن و تاجی بیگانه و احتمالاً مصری بر سر دارد در آستانه در ایستاده است. عده‌ای این نقش را تصویر کوروش دانسته‌اند که پنداشتی کاملاً خطا است.»[2] اما هم اکنون این مجسمه کوروش فرض شده و به این بهانه که دارای بال است آن را با ذوالقرنین که در قرآن آمده است، یکی دانسته‌اند. به این موضوع در انتهای گزارش پرداخته می‌شود.
 
کار پاسارگادسازی به دلیل وسیع بودن دامنه جعل، دل هر جاعلی را وحشت زده می‌کرد. هرتسفلد که در ابتدا برای این کار درنظر گرفته شده بود از انجام آن سر باز زد و هزینه آن را نیز پرداخت. گزارش هرتسفلد از محوطه موسوم به پاسارگاد برای جاعلین پشت صحنه‌، جالب نبود و آن‌ها اقدام وی را برنتابیدند، زیرا برای اجرای نقشه پاسارگادسازی اعلام آمادگی نکرد و پاسارگادسازی را بسیار زشت و سرزنش آیندگان را بسیار عظیم می‌دانست، به همین دلیل از آن سر باز زد و به همین خاطر به جرمی که بیش‌تر به یک شوخی شبیه بود از ایران اخراج شد. وی را به قاچاق اشیای عتیقه متهم کرده و از ایران اخراج کردند. لازم به ذکر نیست که اگر شیوه بر مجازات عاملان غربی اشیای عتیقه باشد، باید انبوه از مستشرقین، سیاست‌مداران و جهانگردان غربی را مجازات نمود. هرتسفلد به شکل مرموزی در حالت انزوا درگذشت. وی در اواخر عمر با آگاه از خطری که او را تهدید می‌کرد، نوشت: «اوضاع روز به روز بدتر می‌شود و دیگر بازگشت به آلمان هم برایم بسیار دشوار است، وضع خطرناکی است و هیچ امیدی برای تحقیقات علمی با تفکر آزاد وجود ندارد.»[3]
 
اما ببینیم این پاسارگاد که به کوروش منتسب می‌شود، چه ویژگی‌هایی دارد. آن را از جهات مختلفی می‌توان، ارزیابی کرد.
 
تصویر شماره 3: 
 
وجود اثر ماشین بر سنگ‌های بنای موسوم به کاخ S در مجموعه پاسارگاد که نشان می‌دهد این پایه ستون‌ها چنان‌که ادعا می‌شود قدمتی 2500 ساله نداشته و تازه تراش هستند شگفت آور است. سازندگان بنا هرجا به کمبود مصالح برخورده‌اند (مصالح پاسارگادسازان از غارت معبد یونانی جنوب تخت جمشید که به آن اشاره می‌شود، تأمین شده است) یا کار را رها کرده و یا تا حد امکان به ساختن مصالح با استفاده از ماشین‌های جدید پرداخته‌اند. این کار که به چند پایه ستون محدود می‌شود نمی‌تواند این جورچینی را پوشش دهد و خلا عدم وجود آوار، دیوارها، سرستون، پنجره و ... را پر نماید.
 
تصویر شماره 4:
 
این عکس هوایی نشان می‌دهد که محوطه مورد اشاره تنها یک دشت کاشت چغندر بوده است و بس. در این دشت خالی از هرگونه اثری از کاخ‌های موجود، بدون حفاری و هرگونه عملیات باستان شناسی به یک باره شاهد رویش قلمه ستون و پایه ستون‌هایی چند بر کف دشت هستیم. این سؤال ابتدایی و ساده هرگز برای روشنفکران باستان پرست ایرانی مطرح نشده است که این ستون‌ها به یک‌باره از کجا آمده‌اند و چه‌طور بدون این‌که حفاری صورت گرفته باشد، شاهد ظهور تعدادی پایه ستون، قلمه ستون و کف سازی شده‌ایم. به ظاهر این عده هرگز در یک محل باستانی حاضر نشده‌اند. در محل‌های باستان در همه جای دنیا عموماً وقتی وارد آن‌ها می‌شویم تنها شاهد یک تپه هستیم، مانند تپه‌های باستانی ایرانی که به وفور در همه جا وجود دارد. زیرا وجود آوار ناشی از تخریب ابنیه در طی صدها و هزاران سال تمام بنا را می‌پوشاند و تنها می‌توان با حفاری آثار باستانی را از زیر خاک بیرون کشید.
 
تصویر شماره 5:
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۵
عباس اصلانی

فقر اینه که که یک ساعت خلوت با خدا یا مسجد رفتن دیر و طاقت فرساست.و

خوابت میگیره  ولی90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال یا دیدن فیلم مثل باد می‌گذره!

فقراینه که خدا نامه نوشته برای تک تک ما ، تو قران  هم گفته هرچی میتونین

قرآن بخونین (مزمل20)اما ما برای روزنامه ، وب ، رمان و... از صبح تا شب

وقت  داریم  برای  قرآن هیچ ، گذاشتیم  واسه مجلس ختم واسه مرده ها،

حق داره پیامبردر قیامت به خدا شکایت میکنه:«یا رب ان قومی اتخذوا هذا

القرآن مهجوراً؛پروردگاراقوم من این قرآن را مهجور ساختند  "30 فرقان "

فقر اینه که شب تا ساعت5/3 رو خیابون می گردیم ولی حاضر نیستیم کمی از

وقتمون روصرف مناجات بکنیم

فقر اینه که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم اما سخنان قران رو

به سختی باور می‌کنیم!

فقر اینه که ادعای مسلمونی بکنیم ولی می ریم تو اجتماع داد می زنیم که همسر

من از همه خوشکل تره ،اندامش باربی تره  با بی غیرتی مون فریاد می زنیم

فقر اینه که به خاطر اختلافات سیاسی حاضر نیستیم بریم نماز جمعه

فقر اینه که بچه های ما اسپایدر من و بنتمن و شرک رو بشناسن و عکس اونارو

رو لباساشون داشته باشن ولی از همت و بابایی و زین الدین و چمران و صیاد

شیرازی هیچ خبری نداشته باشن،

فقر اینه که با محجبه ها بی احترام باشیم ولی با یه خانم سانتی مانتال خیلی مودبانه

برخورد کنی

فقر اینه که وقتی کسی ازت پرسید در سه ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ

دادن بایدخجالت زده فقط فکر کنی وخاموش نگاهش کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۸
عباس اصلانی

اسلام فقر مادی را یک پدیده غیرطبیعی می داند که علت بسیاری از فقرها تنبلی و عدم پشتکار افراد است. حضرت علی(ع) می فرماید: هر کس بر رنج(ناشی از کار) بردباری نورزد، باید فقر را تحمل کند. همچنین می فرمایند: آن گاه که اشیاء جفت شوند تنبلی و کم کاری با هم جفت گردند و فقر تولد یابد(میزان الحکمه 251). همچنین بی برنامگی یا برنامه ریزی نادرست به پیدایش فقر در سطح افراد و جوامع می انجامد. به همین جهت امام علی(ع) نداشتن برنامه در زندگی و سوء تدبیر را عامل فقر دانسته است. برخی از روایات نیز اسراف را سبب زوال نعمت دانسته اند که در واقع نوعی بی برنامگی و عدم رعایت اعتدال در مصرف است. البته در سطح کلان اسراف گستره یی فراتر می یابد و هر نوع تضییع اموال کشور(اموال عمومی یا خصوصی) یا عدم بهره برداری بهینه از آن ها اسراف تلقی می شود. اسراف علاوه بر این که به جهت بی برنامگی و رعایت نکردن اعتدال موجب فقر می شود، از آن نظر که گناه است نیز سبب فقر به شمار می آید. همچنین یکی دیگر از علل فقر ارتکاب گناه می باشد معصومان گناه را سبب کم شدن روزی انسان و از عوامل فقر می دانند. امام رضا علیه السلام می فرماید: «همانا مومن نیت گناه می کند و از رزقش محروم می شود»(وسایل الشیعه جلد 1 ص58). امام علی علیه السلام می فرمایند: از گناهان بپرهیزید، زیرا هیچ بلا و کم شدن روزی حتی خراش ها و زخم های بدن و سقوط و افتادن و هر مصیبتی از گناهان سرچشمه می گیرد(بحارالانوار جلد7 ص350). از عوامل کاهش روزی، کفران نعمت های الهی است، قرآن کریم در این باره می فرماید: خداوند قریه ای را به عنوان مثال مطرح می نماید که دارای امنیت و آسایش بودند و روزی فراوانی به ایشان می رسید، آنان نسبت به نعمت های الهی کفران ورزیدند، از این رو خداوند لباس گرسنگی و ترس را بر آنان پوشاند. هنگامی که شخص کفران نعمت می کند، لیاقت داشتن آن را ندارد، خداوند نیز رحمت و نعمت خویش را از او دریغ می کند. از عوامل دیگر فقر ربا خوردن است، خداوند برکت را از سود به دست آمده از معامله و قرض ربوی، برداشته است. عثمان به عیسی نقل کرده است که شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: خداوند در قرآن کریم می فرماید: یمحق الله الربا و یربی الصدقات؛ خداوند ربا را نابود کرد، ولی صدقات را زیاد می کند». ولی می بینیم که بعضی ربا می خورند و اموالشان به ظاهر زیبا می شود. امام در پاسخ فرمودند: «چه نابودی از این بالاتر که یک درهم ربا دین انسان را نابود می کند و اگر توبه کند، باز هم اموالش از بین رفته و نابود می شود»(وسایل الشیعه جلد 9). نکته قابل توجه در این باره، نقش تکدی در افزایش فقر است؛ امیرالمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «درخواست از دیگران کلید فقر است و روزی را نابود می کند»(حکمت 226). دیدگاه نادرست نسبت به دنیا و آخرت از علل دیگر فقر است گروهی چنان می پندارند که نیکبختی دنیا و آخرت جمع شدنی نیست و اگر بخواهند در جهان دیگر کامیاب باشند، باید در دنیا در فقر و بیچارگی به سر برند. اینان، به سبب برداشت های نادرست از مفاهیم پرارزشی چون زهد از دنیا روی گردانده، نعمت های آن را بر خود حرام کرده اند. این گروه، بر خلاف تهیدستان دیگر، حتی اگر توانایی مالی داشته باشند از آن استفاده نمی کنند. این برداشت با سخنان معصومان و سیره عملی آن ها ناسازگار است. آن بزرگان میان بهره مندی از نعمت های این جهان و جهان دیگر، منافاتی نمی دیدند. علی علیه السلام مکرر به این مطلب اشاره می کند که دنیا خوب جایی است اما برای کسی که بداند اینجا قرارگاه دائمی نیست، گذرگاه و منزلگاه اوست(خطبه 223). همچنین امام می فرمایند: دنیا خانه بین راه است، نه خانه اصلی و قرارگاه دائمی(خطبه 203). در برخی موارد ممکن است علت فقر، تحمیلی باشد و بسیاری از افراد در فقر خود نقشی نداشته باشند. مهم ترین عوامل این نوع فقر عبارت است از: عوامل طبیعی مانند زلزله، آتش سوزی، سیل، سرقت و خشکسالی مرگ یا معلولیت سرپرست خانواده. همچنین مهم ترین عوامل پیدایش فقر تحمیلی را باید در عرصه اقتصاد جست وجو کرد؛ و عامل اصلی در بیان این عوامل، نوع روابط اقتصادی حاکم بر جامعه است. روابط ناسالم اقتصادی بر بسیاری از مردم تأثیر می نهد، شکاف طبقاتی میان اقلیت پردرآمد و اکثریت تهیدست را فزونی می بخشد و ممکن است سرانجام اقتصاد کشور را فلج کند؛ بخشی از این عوامل عبارتند از:

1-توزیع ناعادلانه ثروت:

 امام علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند: ماجاع فقیر الا بمامتع به غنی(حکمت 328)

2-انحصار ثروت در دست توانگران و ثروتمندان:

امام در این باره می فرمایند: «خداوند سبحان غذا و نیاز نیازمندان را در اموال ثروتمندان معین کرده؛ پس هیچ فقیری گرسنه نمی ماند، مگر به واسطه اینکه ثروتمندان از حق آنان بهره مند شده اند. و خداوند آنها را به خاطر این عمل مؤاخذه خواهد کرد.»(حکمت 328)

 3-ثروت اندوزی حاکمان و والیان:

 امام می فرماید: «همانا ویرانی زمین به دلیل تنگدستی مردم است، و تنگدستی مردم، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند.»(خطبه 209)

 4 - حبس مال(بخل ورزیدن به مال):

 امام در این باره می فرماید: «از بخیل در شگفتم! به سوی فقری می شتابد که از آن می گریزد و سرمایه ای را از دست می دهد که برای آن تلاش می کند. در دنیا چون فقیران و تهیدستان زندگی می کند؛ اما در آخرت چون سرمایه داران محاکمه می شود.»(حکمت 123)

 5- احتکار:

 ازنظر امام یکی دیگر از عوامل فقر احتکار و انبار کردن کالاست که معمولاً در اوضاع نابسامان اقتصادی به سبب عواملی مانند جنگ و شیوع بیماری و... به امید بالا رفتن قیمت ها انجام می شود.

آثار فقر

از آن جا که فقر پدیده ای اقتصادی است، به طور طبیعی در حوزه اقتصاد آثاری ویران گر برجای می نهد. این پدیده چنانچه به موقع شناسایی و نابود نشود، چون غده ای سرطانی گسترش یافته، جامعه را فرا می گیرد و به مرگ اجتماع می انجامد؛ به تعبیر جامعه شناسان، فقر فقر می زاید و به طور معمول فرزندان فقرا در محرومیت باقی می مانند. اینک به پیامدهای شوم فقر از دیدگاه امام علی(ع) می پردازیم:

1- فقر موجب نقص عقل و دین:

 امام خطاب به محمدبن حنفیه می فرمایند:(حکمت 319) «فرزندم! از فقر بر تو می ترسم، از آن به خدا پناه ببر! زیرا فقر دین انسان را ناقص و عقل و اندیشه او را مشوش، و مردم را نسبت به او، و او را نسبت به مردم بدبین می سازد.» براساس این بیان نورانی امام، فقر آثار بسیار بدی را بر عقل و دین انسان برجا می گذارد. چنانکه در روایت دیگر می فرماید: «از دست رفتن دین، سبب نابودی امنیت است و با ترس و وحشت، زندگی مفهومی ندارد، و زوال عقل سبب زوال زندگی است و جامعه بی خرد را جز با مردگان نتوان قیاس کرد.»(حکمت 319) پس فقر خطرناک ترین بیماری است که جامعه را تهدید می کند و درصورت عدم تسریع در درمان آن، جامعه دچار اختلال و فروپاشی و در نهایت باعث از دست رفتن دین و معنویت می گردد.

2- فقر موجب ناتوانی و غربت:

 امام در فرازی دیگر می فرمایند: «فقر و تهیدستی، مرد زیرک را در برهان، کند و ناتوان می سازد و انسان فقیر در شهر خود نیز غریب و بیگانه است»(حکمت 3). از کلام امام استفاده می شود که فقر قدرت و توان برخوردهای اجتماعی را از انسان می گیرد، و فقیر جرأت داد و ستد را از دست می دهد و به یک انسان بی اراده تبدیل می شود که قدرت انجام هیچ کاری را ندارد. در روایت دیگر می خوانیم «بی نیاز در غربت، وطنی است و نیازمند در وطن، غریب است»(حکمت 56) زیرا انسان بی نیاز هرجا باشد وسایل آسایش برایش فراهم است، ولی فرد نیازمند اگرچه در وطن خود به سر می برد، ولی از آنجا که فقیر است باید برای ادامه حیات خود به سوی دیگران دست نیاز دراز کند، تا بتواند زندگی خود را تأمین کند و اگر به این منوال زندگی خود را بگذراند، روزی جامعه و حتی اقوام و بستگان رهایش می کنند، در نتیجه، وطن برای او غربت می گردد.

3- فقر موجب ذلت و خواری:

 امام علی از سنگینی و ذلت و خواری فقر به خدا پناه می برد، آنجا که می فرماید: «پروردگارا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و شخصیتم را در اثر فقر ساقط مگردان که از روزی خواران تو درخواست روزی کنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم، به ستودن آن کس که کمکم می کند مبتلا گردم، و به مذمت و بدگوئی از آنکه به من نمی بخشد آزمایش شوم، و تو در ورای همه اینها سرپرست منی که ببخشی و یا منع نمایی، و تو بر همه چیز قادری»(خطبه 225). فرمایش حضرت علی(ع)، با صراحت بر این نکته دلالت دارد که فقر و تنگدستی، آبروی انسان را از بین می برد و باعث می شود حرمت او ضایع شود. انسان فقیر مجبور است گوهر عزت و مناعت خود را زیر پا نهدو به بندگان خدا چشم امید بدوزد و از آنها لطف و مرحمت انتظار داشته باشد. در اینجا است که زمینه های ستایش و تملق افراد فراهم می شود و باستایش و تملق انسانی دیگر عزت نفس و کرامت والای انسانی به پایین ترین حد سقوط می کند و در این مرحله است که می توان گفت انسان هیچ ندارد، و هیچ نیست، چرا که ماهیت انسانی اش را که فرشتگان در مقابلش سجده کردند، از دست داده است. او در حقیقت از دیدگان دیگران فراموش می شود. الامام علی(ع): «الفقر ینسی» فقر انسان را به فراموشی می سپارد.

فقر مادی و فشارهای اقتصادی ناشی از آن، موجب تشویش و اضطراب می شود، انسان را می آزارد و پیوسته جان و دلش را به خود مشغول می سازد و تشویش و اندوه حاصل از آن، آرامش روحی وی را بر هم می زند. امام علی(ع): به راستی که فقر، اندوه آور است(غررالحکم جلد 2).

4- فقر زمینه ساز فساد اداری:

 امام در نامه بسیار ارزشمند خود به مالک اشتر مطالبی را در مورد قضات و کارگزاران بیان می دارند که از مفهوم آنها می توان این گونه استفاده نمود که نپرداختن حقوق کافی به کارگزاران، موجب نیاز آنها به مردم و در نتیجه باعث رشوه خواری و فساد اداری می گردد: «با جدیت هرچه بیشتر قضاوتهای قاضی خویش را بررسی کن، و در بذل و بخشش مال به او سفره سخاوتت را بگستر، آنچنان که نیازمندیش از بین برود و حاجت و نیازی به مردم پیدا نکند.» و در جای دیگر می فرماید: «سپس حقوق کافی به آنها بده! زیرا این کار، آنها را در اصلاح خویش تقویت می کند، و از خیانت در اموالی که زیردست آنها است، بی نیاز می سازد.»(نامه 53). از بخشی از این فرمایش چنین برمی آید که اگر کارمندان با وجود تأمین نیاز، خیانت کنند باید آنان را سرزنش کرد در غیر این صورت، سرزنش آنان سودی ندارد. در بسیاری از متون دیگر نیز حضرت علی(ع) دستور می دهد که باید زندگی کارمندان دولت تأمین باشد.

5- فقر باعث ضعف عقیده می شود:

 خداوند در آیه 16 سوره فجر، یکی از آثار فقر و تهیدستی را تغییر فضای تفکری بشر از مسیر درست معرفی می کند؛ زیرا فقر و تهیدستی، زمینه ساز بدگمانی به خداوند و لب گشودن به اعتراض و گلایه نسبت به اوست. براین اساس گفته شده است: کاد الفقر ان یکون کفرا؛ نزدیک است که فقر به کفر منجر شود.(بحارالانوار، ج 72، ص 29) فقر باعث درخواست فقیر از دیگر همنوعان می گردد. فقیر روزی خود را از دیگران درخواست می کند، در حالی که روزی دهنده خداوند است و باید از خداوند درخواست کرد. بنابراین، فقیر به جای خداوند، دیگران را رازق می پندارد و گمان می کند دیگران می توانند به او روزی دهند، هرچند خداوند آن را معین نکرده باشد.

6- فقر زمینه ساز بی عفتی:

 فقر مادی همچنین زمینه بی عفتی مردان و زنان را سبب می شود. خداوند در قرآن کریم به این تاثیر نامطلوب و بد فقر مادی اشاره می کند و می فرماید که زنان و مردان غیرمتاهل که فقیر و فاقد امکانات ازدواج هستند بیشتر از دیگران در معرض بی عفتی و آلودگی ها و فسادهای جنسی هستند. همچنین امیرمؤمنان علی(ع) درباره تاثیر بسیار بد فقر در زندگی بشر می فرماید: «الفقر الموت الاکبر؛ فقر، مرگ بزرگ است.(حکمت 163) به این معنا که مرگ هر چند سخت و بد باشد، هیچ مرگی چون فقر نیست که آدمی زنده مرده می باشد و مرگ بر او آسانتر از این زندگی است که در فقر و بینوایی در آن قرار گرفته است.

7- فقر موجب جهل می شود: حقیقت این است که در حالت عادی، شکل گیری باور درست دینی، دست کم نیازمند سواد و آموزش است، در حالی که بسیاری از فقرا از تحصیل این نعمت ابتدایی و اساسی محرومند. برای رشد فکر و اندیشه باید بسیاری از تسهیلات فراهم شود.

8- فقر موجب ناامیدی می شود:

 یکی از پیامدهای بسیار مخرب فقر، ایجاد ناامیدی در فقر است. در متون دینی بر اهمیت داشتن امید تاکید فراوان شده است. زیرا امید بال پرواز فرد به سوی ترقی، بالندگی و شکوفایی است. فقر و تنگدستی، بیچارگی و درماندگی زمینه ساز یأس و نومیدی از خدا و پناهنده شدن به غیر او. پس نومیدی به عنوان یک اثر فقر مطرح است و از سوی دیگر، نومیدی یکی از عوامل شرک و کفر است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید:(یوسف: 87) و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس می شوند. بنابراین، می توان گفت: فقر موجب ناامیدی و ناامیدی موجب بی دینی و کفر می گردد.

9-فقر و انحراف اخلاقی:

 زشتی اخلاق یعنی دچار دنائت طبع و صفات پست نفسانی شدن و نیز انجام رفتارهایی که از این صفات سرچشمه گرفته اند. حضرت علی علیه السلام نیز به صورت مکرر فرموده است فقر باعث کارهای زشت می شود. «العسر یشین الاخلاق» تنگدستی اخلاق را زشت می کند(غرر الحکم جلد 2) «المسکنه مفتاح البوس»؛ ناداری کلید نکبت است(بحارالانوار جلد 87) امام علی(ع) همچنین در توصیه ای به امام حسن مجتبی(ع) می فرماید: انسانی را که طلب روزی خود می کند ملامت مکن؛ چه هر کس روزی خود و خانواده خود را نداشته باشد، خطاهایش فزون می گردد به هر حال، روایات مزبور با لحن قاطع این حقیقت را اعلام می کنندکه فقر بر رفتار و خصوصیات اخلاقی فرد تاثیر بسیار منفی دارد.

10- فقدان منزلت اجتماعی:

در بعضی از روایات بر این نکته تاکید شده است که فقر موجب حقارت می گردد. حضرت علی(ع) می فرماید: «الفقر یخرس الفطن عن حجته»؛ فقیر از بیان دلیلش عاجز است(حکمت 3). حضرت علی(ع) همچنین خطاب به فرزند خود می فرماید: پسرم! کلام فقیر شنیده نمی شود و مقام او شناخته نمی گردد. آن حضرت در چند فرمایش جداگانه می فرماید: هر کس فقیر باشد از مقام و موقعیتی برخوردار نیست و کوچک و خوار شمرده می شود. محرومیت باعث خواری است.

11- فقر و انزوای سیاسی:

 انسان های فقیر، معمولا در مراکز قدرت جایگاهی ندارند، چرا که برای شرکت در رقابت های سیاسی؛ توان مالی نداشته و نفوذ و تاثیر چندانی در میان توده های مردم نمی توانند داشته باشند. امام علی(ع):الفقیر حقیر لایسمع کلامه و لا یعرف مقامه [فقیر در چشم مردم] بی مقدار است؛ نه سخنش شنیده می شود و نه جایگاهش شناخته می شود(حکمت 44).

راه های پیشگیری از فقر

به طور کلی شیوه اصولی برخورد با هر مشکلی بستن راه پدید آمدن آن است. در مبارزه با مشکل فقر نیز اجرای سیاست هایی برای از بین بردن زمینه های پیدایش آن مهم ترین گام به شمار می آید. در نهج البلاغه هم از درمان فقر سخن به میان آمده و هم راه پیشگیری نشان داده شده است. مهم ترین راه های پیشگیری از فقر عبارتند از:

1-صدقه دادن:

 امام علیه السلام می فرماید: اذا أملقتم فتاجروا الله بالصدقه؛ هر گاه تنگدست شدید با دادن صدقه با خدای تعالی سودا کنید(کلمات قصار 250) صدقه ای که فقیر می پردازد از دردهایش می کاهد زیرا این کار به او می فهماند که کسانی فقیرتر و ضعیف تر از او نیز هستند. فرمایش امام است که فرمود:استنزلوا الرزق بالصدقه روزی را به صدقه دادن فرود آورید(کلمات قصار 132) زیرا هر کس مالی را در راه خدا می بخشد هرچند اندک باشد خدای تعالی پاداش او را فراوان خواهد داد.

2- امانتداری

امانتداری راه دیگر پیشگیری از فقر است، امانتداری ارزشی حیاتی است که اعتماد متقابل را در جامعه ریشه دار می کند و دارای ارزش اقتصادی نیز هست انسان امانتدار در جامعه محبوب است و همه دوست دارند در کارها با او مشارکت داشته باشند زیرا هیچ گاه به مال و ناموسشان خیانت نمی کند امام علی(ع) می فرماید: اداء الامانه مفتاح الرزق؛ امانتداری کلید روزی است(شرح نهج البلاغه: 318/20 ح 650) و نیز می فرماید و الامانه تجر الرزق و الخیانه تجر الفقر. امانتداری روزی به دنبال دارد و خیانت مایه فقر و تنگدستی است(تحف العقول: 255) به راستی امانتداری کلیه روزی است زیرا هرکس که امانتدار نباشد درهای زندگی به رویش گشوده نمی شود و از همه جا طرد خواهد شد.

 3- پرهیزگاری و استغفار:

 انسان با گناهی که مرتکب می شود از روزی محروم می گردد(شرح نهج البلاغه: 259/20 ح 33) و انسان تنها با استغفار و توبه می تواند از این بند آزاد گردد. امام علی علیه السلام می فرماید: و خداوند استغفار(آمرزش خواستن) را سبب فراوانی روزی قرار داده است(خطبه ها 143).

 4- فروتنی و اخلاق پسندیده:

 سعه الاخلاق کیمیاء الارزاق؛ اکسیر روزی در خوش اخلاقی است.(شرح نهج البلاغه: 339/20 ح 884). یعنی خویها و خصلتها باعث فراخی روزی گردد و یا به اعتبار این که سبب دوستی مردم گردد به صاحب آن و این که رعایت امانت او کنند و رغبت در معامله با او کنند اگر از اهل معامله باشد.

5- محکم کاری و درستی کار:

یکی دیگر از اسباب ثروتمندی و کسب روزی محکم کاری و درستی کار است زیرا کالای خوب مشتری را جذب می کند درحالی که کار سطحی و بی دقتی هیچ گاه مشتری پیدا نمی کند و حتی کسی به آن نزدیک نمی شود اگر انسان شهرت خوب کسب کند مورد اعتماد تاجر و مشتری واقع شود امام علی علیه السلام می فرماید: من قصر فی العمل أبتلی بالهم؛ کسی که در عمل کوتاهی کند به اندوه دچار گردد.(کلمات قصار: 112)

 6- مهاجرت و سفر:

 گاهی برای انسان به دلایلی دشوار است که در یک جا کار کند لذا در این صورت باید به جای دیگر برود تا در آنجا گشایش و راحتی ببیند «و من یهاجر فی سبیل الله یجد فی الارض مراغما کثیرا وسعه» هرکس که در راه خدا مهاجرت کند در روی زمین برخورداری های بسیار و گشایش خواهد یافت(سوره نساء: آیه 100). همچنین امام علی(ع) در جهت پیشگیری از فقر سفارشهای اخلاقی به فقرا فرمودند که از جمله: قناعت، صبر و تحمل، استقامت و پایداری، عفت و پاکدامنی، نکوهش و مذمت دنیا، توصیه نموده اند.

راه های درمان فقر:

1- اقداماتی که فرد باید انجام دهد(وظایف فرد)

2 - اقداماتی که جامعه باید به صورت یک مجموعه انجام دهد(وظایف جامعه)

3 - اقدماتی که دولت باید انجام دهد(وظایف دولت)

اول: وظایف فرد:

 کسب علم- کسب تجربه- کار- تدبیر و چاره اندیشی- غنیمت شمردن فرصتها- بخشش مستمر پرداخت زکات.

دوم: وظایف جامعه:

 همیاری اجتماعی- ایجاد روحیه تعاون و همکاری- نظارت بر کار دولت

سوم: وظایف دولت:

 تأمین اجتماعی- نظارت بر بازار- نظارت بر مالکیت؛بنابراین در اجتماع فقیر و گرسنه و گرفتار ضعف اقتصادی ناچاراً انحطاط ادبی و اخلاقی سراسر آن را فراخواهد گرفت در چنین اجتماعی دیگر نه امید خیر و پیشرفتی می رود و نه احساس امنیتی می شود و نه از جرایم و جنایات خاطرها آسوده می گردد و نه از فضل و کمال و اکتشاف در آن اثری دیده می شود و نه چنین اجتماعی از دین بهره ای می برد و نه این گونه اجتماعی به درد دین می خورد زیرا انسان استعداد مرده و بی اثر به چه درد دین می خورد یا اینکه دین به چه درد او می خورد؟

اسلام هم از فردی که زندگیش تیره گشته چه بهره خواهد برد. نه تنها اسلام از چنین فردی نفع نخواهد برد بلکه در بسیاری جاها چنین شخصی مضربه حال اسلام و مایه سرافکندگی خود و دین است. در نهج البلاغه هم از درمان فقر سخن به میان آمده و هم راه پیشگیری نشان داده شده است. پس در مبارزه با مشکل فقر بر مسئولان نظام واجب است تا با اجرای سیاست های مناسب، برای از بین بردن زمینه های پیدایش فقر گام های مؤثری بردارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۳
عباس اصلانی