نور اسلام

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند

نور اسلام

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند


و پند ده که مؤمنان را پند سود بخشد (55)
و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (56)
از آنان هیچ روزیى نمى‏خواهم و نمى‏خواهم که مرا خوراک دهند (57)
خداست که خود روزى بخش نیرومند استوار است (58)سوره(51)

طبقه بندی موضوعی
  • ما وقتی از نشاط و سرور عمیق قلبی صحبت می‌کنیم، باید تکلیف خودمان را با شادی و سرور ظاهری معلوم کنیم. نشاط ظاهری خوب است و در اسلام سفارش شده که خوش‌برخورد و اهل لبخند و مزاح باشیم، ولی نشاط ظاهری اصلا به اندازۀ نشاط باطنی اهمیت ندارد.
  • متاسفانه خیلی از مؤمنین از سرور قلبی محرومند و اصلاً دین، به این سرور، معرفی نشده. درحالی‌ که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید ایمان، انسان را ارتقا می‌دهد و به نهایت سرور می‌رساند (غررالحکم/4323) شاخص ایمان این است که انسان به نهایت سرور برسد و عمیقاً شاد باشد. اگر ته دلِ آدم خیلی شاد باشد، آدم از تظاهرات توخالی و بی‌موردِ شادی، مستغنی می‌شود.
  • نشاط و شادی را-علاوه بر قدرت و حیات همه‌جانبه- می‌توان به «سلامتی» هم ترجمه کرد. ناشاد بودن، یعنی ناسلامتی و بیماری. آدم فقط در صورت شادی و نشاط -از نظر روحی- سالم است. آدم در اثر شادی و نشاط عمیقی که در جانش وجود داشته باشد، می‌تواند استرس‌ها و غم‌ها را رد بکند. وقتی انسان شاد نباشد دچار بیماری می‌شود؛ این بیماری این‌قدر مزمن است خیلی‌ها متوجهش نمی‌شوند
  • حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: همان‌طور که یک مریض به غذا نگاه می‌کند ولی میل ندارد و نمی‌تواند بخورد-با اینکه به شدت به این غذا احتیاج دارد- کسی که اهل دنیاست، لذت و سرور عبادت را نمی‌چشد و نمی‌فهمد که این عبادت خیلی شیرین است (تحف‌العقول/507) این مریضی روحی است که موجب می‌شود انسان شیرینی عبادت را متوجه نشود. کسی که می‌خواهد به شیرینی و لذت برسد، باید از یک سلامتی برخوردار باشد.
  • برخی عادت‌های روحی مانند ترس‌های نابجا، حسادت‌ها، غصه‌خوردن‌ها و فکر کردن دربارۀ نگرانی‌ها-که بعضی‌ها به آن عادت می‌کنند- در واقع بیماری‌ها روحی هستند. بعضی‌ها مدام دنبال یک موضوع نگران‌کننده می‌گردند که به آن فکر کنند؛ این یک بیماری روحی است.
  • آدم‌هایی که به هرکدام از این ویژگی‌های منفی، عادت کنند، هیچ‌وقت نمی‌توانند شاد بشوند! ناشاد بودن بیماری‌زاست، علامت بیماری است و محل بیماری است.
  • متأسفانه خیلی از مادرها، خصلت‌های بد خودشان را به بچه‌های‌شان منتقل می‌کنند. مادرها خیلی راحت احساسات منفی‌شان را بروز می‌دهند، مثلا وقتی ناراحت می‌شوند به راحتی سخن منفی مبالغه‌آمیز بر زبان جاری می‌کنند-چون می‌خواهند خودشان را از این ناراحتی تخلیه کنند- اما این بچه‌ای که سخن آنها را می‌شنود، واقعاً باور می‌کند و تأثیر می‌پذیرد.
  • هرکدام از ما اگر عمیقاً شاد نیستیم یعنی دچار بیماری روحی هستیم، لذا نمی‌توانیم شادی و شیرینی چیزهایی که خیلی شادی‌آور هستند- مثل عبادت- را بچشیم. مثل مریضی که ذائقه‌اش خراب شده و نمی‌تواند طعم شیرینی را بچشد. مثلاً کسی که حسود شد، با هیچ چیزی شاد نمی‌شود، مگر اینکه محسود او نابود شود!
  • شاد نبودن و سرور نداشتن را «نداشتن یک مهارت یا یک صفت خوب» تلقی نکنیم! بلکه شاد نبودن را علامت این بگیریم که «من یک بیماری روحی دارم و عمیقاً دچار یک عادت غلط هستم!» لذا برای شاد بودن، باید این بیماری‌ها را در خودمان ریشه‌کن کنیم.
  • در روان‌شناسی، بیماری‌های روحی یک‌مقدار دسته‌بندی شده؛ اما روان‌شناسان همین‌که یک کسی رفتار ناهنجاری نشان ندهد می‌گویند: «حالش خوب است!» درحالی‌که این اصلاً حرف صحیحی نیست. او تا وقتی که بمب انرژی نبود، حتماً بیمار است و یک مشکل اساسی دارد- مخصوصاً کسی که سنی از او گذشته باشد- حتماً یک سلسله عادات بد، روح او را درگیر کرده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۳۵
عباس اصلانی
  • شاید 1400 سال است که سعی کرده‌اند وقتی ما نام شریف پیغمبر اکرم(ص) را می‌شنویم به یاد اخلاق بیفتیم نه سیاست! شاید گروهی- در طول این مدت- تلاش داشته‌اند که طوری تبلیغ کنند و طوری از دین و رسول خدا(ص) برای ما حرف بزنند که وقتی نام پیامبر(ص) را می‌شنویم به یاد مهربانی‌های او بیفتیم نه به یاد قدرتمندی او، به یاد اخلاق فردی او بیفتیم نه به یاد حاکمیت سیاسی‌ای که او دنبال می‌کرد.
  • به همین دلیل در بین همۀ ما، حدیث شریف «انّی بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَکارِمَ الاخلاق» بسیار مشهور است، با اینکه این حدیث از سندِ محکمی برخوردار نیست، بلکه از نظر سند دچار خدشۀ اساسی است، ولی بسیاری از آیات محوری قرآن و روایات با اسناد بسیار روشن و قاطع، بین ما از شهرت کافی برخوردار نیستند!
  • خداوند متعال خودش در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»(نحل/36) هر پیامبری را فرستادیم برای آن است که به مردم بگویند: «خدا را عبادت کنید و از تبعیت طاغوت اجتناب کنید.» در واقع هر پیغمبری را فرستادیم، دو هدف داشته است-که این دو هدف دو روی یک سکه هستند- یکی عبادت خدا و دیگری درگیری با طاغوت است.
  • تمام درگیری‌های انبیاء الهی بر سرِ مسائل سیاسی و به‌خاطر درگیر شدن با قدرت‌طلبان بوده، و الا هیچ پیغمبری را به‌خاطر اینکه درس اخلاق بدهد، کسی نمی‌کُشد!
  • پیامبر اکرم(ص) مسلماً به دنبال قدرت بودند، چرا که بدون قدرت، نجات بشر امکان ندارد. و همان اخلاق و معنویات و عرفانیات زیر سایۀ قدرت به بشریت هدیه می شود. زیرا این قدرت‌طلب‌ها هستند که مانع رشد انسان می‌شوند و انسان‌ها را فاسد نگه می‌دارند. امروز کلمۀ «قدرت» به‌گونه‌ای شده است که انسان بخواهد بگوید «رسول خدا(ص) دنبال قدرت بودند» باید عذرخواهی کند یا «نعوذ بالله» بگوید! یا مراقبت کند که دیگران چه برداشتی می‌کنند!
  • رسول خدا(ص) یک سیاستمدار بزرگ بود. و ما باید برای تبلیغات دینی در جامعۀ خودمان متأسف باشیم که تصویر دقیق و صحیحی از رسول خدا(ص) به جامعه ارائه نداده‌اند. ما باید برای تعلیم و آموزش دینی در جامعۀ خودمان متاسف باشیم که تصوّر دقیقی از کاری که پیامبر(ص) انجام داد و آن چیزی که در تاریخ عیناً رخ داده، به مردم نداده‌اند.
  • بزرگترین اقدام فرهنگی در یک جامعه این است که قدرتمندان آن جامعه، افراد صالحی باشند. ریشۀ دینداری و معنویت در جامعۀ بزرگ امروز ما قوانینی است که در مجلس شورای اسلامی تصویب می‌شود.
  • اگر بسیجی‌ها می‌خواهند از انقلاب و معنویت خود محافظت کنند، اگر می‌خواهند برای امام حسین(ع) سینه بزنند، هیات‌های مذهبی و مبلغان دینی باید به سراغ قانون‌گذاران و مجریان قانون جامعه بروند، ابتدا باید آنجا را اصلاح کنند.
  • پیغمبر اکرم(ص) قبل از اینکه به مدینه برود و در مدینه کار تبلیغی خودش را شروع کند، و قبل از اینکه در مدینه مسجد بنا کند، و قبل از حضور خودش و نزول آیات قرآن در مدینه، برای مدینه فرماندارِ درست تعیین کرد. تا وقتی فرمانداران و مسئولانِ درست، در یک جامعه حاکم نباشد، کارِ فرهنگی کردن «شوخی» است! کار مسجد و محراب و منبر و تبلیغ داشتن هم «شوخی» است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۵۰
عباس اصلانی

1-رها شدن از ولایت طاغوت

در سوره مبارکه مائده آیه 51 داریم که : «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»؛ اى کسانیکه ایمان آورده‏اید، «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ»؛ یهود و نصارى را (یهودیان و مسیحیان را) اولیاء خود نگیرید. اولیاء جمع ولى است؛ ولى از ولایت است، ولایت یعنى پیوستگى، ولى یعنى پیوسته و پیوندزده، یهود و نصارى را پیوستگان با خود نگیرید و انتخاب نکنید «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»؛ آنها بعضى اولیاء و بهم پیوستگان بعضى دیگر هستند. نگاه نکنید که بلوکهایشان از همدیگر جداست در معنى قرآن براى ضدیت با اصالتهاى شما همه یک جبهه هستند، «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»؛ بعضى هم جبهه دیگر هستند. «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ»؛ هرکس از شما که باآنها تولى کند. تولى یعنى ولایت را پذیرفتن (از باب تفعل)، و خودش را با آنها پیوند زند و مرتبط کند، «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»؛ بى گمان او خود از آنان است، «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»؛ و خدا مردمان ستمگر را هدایت نخواهد کرد.

توجه شود که منظور از پیوستگی و پذیرفتن ولایت غیر مسلمان دنباله رو شدن و مطیع شدن است . وگرنه هیچ کس نمیگوید مسلمانان با دیگر کشورها و دولتهایی که مسلمان نیستند ارتباط نداشته باشد .

 با توجه به آیه فوق و آیات دیگری که در باب نپذیرفتن ولایت طاغوت وجود دارند ضرورت هجرت و نبودن در زیر حکومت غیر الله هویدا میشود .

در آیه بعدی از همین سوره مبارکه مائده خداوند میفرماید : «فَتَرَى الَّذینَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»؛ آن کسانیکه در دلهایشان بیمارى است (بیماردلان)، آنها را مى‏بینى «یُسارِعُونَ فیهِمْ»؛ در میان جبهه دشمنان دین مى‏شتابند؛ و در شتافتن به عمق جبهه آنها قناعت نمیکنند و اگر بپرسى چرا اینقدر با دشمن دین و باکسى که مى‏دانى ضد دین است مى‏سازى و چرا با آنها ضدیت که نمى‏کنى هیچ، دوستى هم بخرج مى‏دهى در جوابت چنین گوید:

«یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَهٌ»؛ مى‏گویند: مى‏ترسیم برایمان دردسرى درست شود و مى‏ترسیم اسباب زحمتى برایمان درست شود. ببینید چه کلمات آشنایى است !

خدا در جواب اینها مى‏فرماید: «فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِىَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ»؛ امید است که خدا پیروزى رانصیب جبهه مؤمن کند و وقتى این اتفاق میوفتد ، «فَیُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فى أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ»؛ آن‏وقت این بدبخت هائى که با آنها ساخته بودند پشیمان شوند. رو سیاه شوند، بگویند دیدى چه غلطى کردیم ؟ اگر مى‏دانستیم که جبهه مؤمن اینطور پیروزمند و نیرومند خواهد شد بادشمن دین و دشمن خدانمى‏ساختیم، خودمان را بى آبرو نمى‏کردیم

 

خب تا اینجا ویژگی فرد ولایت پذیر در حوزه ارتباطات خارجی بیان شد ولی در ارتباطات داخلی یک حزب اللهی چگونه است ؟

 

۲- پیوسته بودن امت مسلمان

در آیه بعدی از سوره مبارکه مائده (آیه 53) میفرماید : «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» اى کسانى که ایمان آوردید، «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ» اگر شما از دین خود بازگردید؛ اگر این بار رسالت و مسئولیتى را که با ایمان به خدا پذیرفته بودید، از دوشتان به زمین بگذارید و آن را به سر منزل نرسانید، خیال نکنید که این بار به منزل نخواهد رسید- که این تصوّر باطلى خواهد بود- بلکه این افتخار نصیب جمعیتى دیگرى خواهد شد که این بار را بمنزل برساند؛ «من یرتد منکم عن دینه» هرکه از شما از دین خود باز گردد و مرتد شود، «فَسَوْفَ یَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ» یعنی خداى متعال جمعیتى را پدید خواهد آورد که خود خدا آنها را دوست مى‏دارد، «وَ یُحِبُّونَهُ»؛ آنها هم خدا را دوست دارند.

آیا ما جزو آنهائى هستیم که خدا را دوست دارند؟

 آیا اینکه گاهى اوقات کلماتى مى‏گوئیم که دوست داشتن خدا از آن بر مى‏آید، دلیل براین موضوع هست که ما خدا را دوست داریم؟

حال نکته اینجاست که این افراد که خدا را دوست دارند و خدا هم متقابلا ایشان را دوست دارد کیانند و چطور انسانهایی هستند؟ پاسخ در ادامه آیه هست :

الف - «أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» در مقابل مؤمنان فروتن هستند. این نشانه، کمال رابطه و پیوند صمیمانه با مؤمنین است و در مقابل این توده مسلمان، هیچ‏گونه نخوت و غرور و هیچ‏گونه توقع زیادى و داعیه بى‏خودى و پوچى در آنها وجود ندارد. خود را در مقابل مؤمنان به خدا فروتن و کوچک مى‏کنند.

ب - «أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرینَ»؛ در مقابل کافران و دشمنان دین و مخالفان دین و مخالفان قرآن تأثیرناپذیر و سربلند هستند؛ یعنى حصارى از فکر اسلامى در خود پیچیده و کشیده که هیچ نفوذى از آنها نپذیرند.

ج - «یُجاهِدُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ»؛ خاصیت دیگرشان این است که بى‏امان و بدون قید و شرط در راه خدا جهاد و مجاهدت مى‏کنند؛ همچنان‏که در آیه هست:

«وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ» (این یک قسمت شرح حال بسیاری از عزیزان حزب اللهی واقعی زمان امروز ماست – جدا توجه کنید)  از ملامت هیچ ملامت‏گرى هم نمى‏هراسند و نمى‏ترسند.

 «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ‏ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ»؛ این فضل و لطف و تفضّل خداست که به هر که خواهد مى‏دهد، «وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»که خدا گشوده دست و داناست.

حالا باید دید اگر ولایت را رعایت کردیم چه مى‏شود ؟ اثرى هم براى ما دارد؟

پس به سه بعد ولایت اشاره شد که عبارتند از :

  • حفظ پیوندهاى داخلى
  • قطع پیوند و وابستگى به قطب‏هاى متضادّ خارجى
  • حفظ ارتباط دائمى و عمیق با قلب پیکر اسلامى و قلب امّت اسلامى- یعنى امام و رهبر

حالا اگر این سه بُعد را رعایت کردیم، چه خواهد شد؟ قرآن در آیه بعد (آیه 56 از سوره مبارکه مائده )جواب مى‏دهد:

«وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ»

کسى که قبول ولایت خدا و رسولش و یا کسانى که ایمان آورده‏اند را بکند و این پیوند را مراعات و حفظ کند، اینها غالب و پیروزمندند و از همه پیروزتر، همین‏ها هستند و این‏ها هستند که بر همه‏ى جناح‏هاى دیگر غلبه خواهند داشت‏.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۵۵
عباس اصلانی

خداوند درهای آسمان و زمین را به روی اهل تقوا باز می‌کند

  • امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: اگر آسمان و زمین درهاى خود را به روى بنده‏اى ببندند و او تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتى از میان آن دو براى او خواهد گشود. «وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَى‏ عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً»(نهج البلاغه/خطبۀ 130) اگر ما برای باز شدن درهای بسته و رفع گرفتاری‌ها به جای هر راه حل دیگری، فقط تقوا داشته باشیم و از رابطۀ خود با خداوند، مراقبت کنیم، خواهیم دید که چگونه امور ما اصلاح خواهد شد.
  • در مورد جامعه نیز همین‌طور است. برای جامعه‌ای که تقوا پیشه‌ ‌کند، درهای آسمان و زمین به روی آن جامعه باز خواهد شد. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض»(اعراف 96)البته در مورد جامعه لازم نیست حتماً تمام اهل آن متقی باشند، بلکه اگر گروهی از آنها نیز تقوا داشته باشند، خداوند برکات خود را بر آن جامعه نازل خواهد کرد.

چرا برنامۀ عملی برای تقوا و حفظ رابطۀ با خداوند، باید به دستور خداوند باشد نه به تشخیص ما

  • چرا اعمالی که برای تقوا و حفظ رابطۀ با خداوند انجام می‌دهیم باید دستور خداوند باشد و چرا نباید این اعمال به تشخیص و یا به میل خودمان انتخاب شوند؟ چون تأثیر عمل به قدری در روح انسان عمیق است و روح انسان آن‌قدر پیچیده و با عظمت است که هیچ‌کس غیر از خداوند شایستگی دادن نسخۀ عملی به انسان را ندارد. روح انسان در مقایسه با جسم انسان به مراتب پیچیده‌تر است.
  • پزشکان هنوز به درک تمام زوایای پیچیدۀ جسم انسان نرسیده‌اند؛ هر روز به مطلب جدیدی می‌رسند و هر روز نسخه‌های جدیدی برای بیماران می‌پیچند و نسخه‌های قبلی را باطل می‌کنند. با این وجود چطور می‌توان انتظار داشت که دانشمندان علوم انسانی بدون بدون توجه به دستورات عملی خداوند، توانایی دادن نسخه‌های عملی برای روح انسان را داشته باشند؟ روح باعظمتی که هنوز بسیاری از زوایای پنهان او شناخته نشده است.
  • حقوق‌دان‌ها با تمام احترامی که برای آنها قائل هستیم باید در تدوین قوانین بسیار دقت کنند تا این قوانین خارج از محدودۀ دین و دستورات الهی نباشد. نسخه نوشتن برای رفتار انسان‌ها بسیار دشوارتر از نسخه نوشتن برای جسم انسان است و لذا تدوین قوانینی که با روح قوانین الهی مغایرت دارد باید مطلقاً ممنوع باشد. چرا که این قوانین آسیب‌هایی به روح فرد و جامعه وارد خواهد کرد که ممکن است از دید ما مخفی باشد. البته منظور ما این نیست که عقل را تعطیل کنیم، بلکه ما با عقل خود به اینجا رسیده‌ایم که در زمینۀ دادن برنامۀ عملی به انسان و طراحیِ نظام حقوقی برای بشر، عقل انسان بسیار ناتوان است.

زمان آن رسیده است که همۀ عالم بشریت از فقه و برنامۀ عملی اسلام بهره‌مند شوند

  • اینکه اسلام حق طلاق را به مرد داده است حکمت و دلایل انسان شناسانۀ عمیقی دارد ولی ما بدون درک حکمت این دستور، به بهانه‌هایی می‌آییم و حق طلاق را برای زن هم قائل می‌شویم و نمی‌دانیم مرتکب چه خطایی شده‌ایم و این تغییر حکم، چه عواقبی در خانواده‌ها و جامعه خواهد داشت. پزشکان در مورد جسم انسان هنوز ابهامات زیادی دارند و برخی یافته‌های جدید باعث شده که شیوه‌های درمانی گذشته نقض شود، آن وقت بعضی‌ها خیلی راحت به خودشان اجازه می‌دهند، بدون توجه به احکام الهی، برای روح انسان نسخه بپیچند و برای رفتار انسان‌ها برنامۀ عملی و حکم حقوقی صادر کنند.
  • کسی که می‌گوید من توانایی طراحی نظام حقوقی و برنامۀ عملی برای انسان‌ها را دارم و نیازی به برنامۀ الهی نیست، باید در عقل او شک کرد. همین فرد، وقتی بیمار می‌شود و به پزشک مراجعه می‌کند برای 7 سال درسی که آن پزشک خوانده ارزش قائل است و دستور پزشک را قبول می‌کند، اما برای خداوندی خدا ارزش قائل نیست و قبول ندارد که برنامۀ عملی و نسخۀ روح را باید مطلقاً از خداوند دریافت کرد. البته مشکل چنین کسانی را باید در جای دیگری جستجو کرد، ریشۀ این حرف‌ها در تکبّر آنهاست.
  • آن زمانی که فقه اسلام و برنامۀ عملی خداوند منحصر به یک قشر خاص یعنی طلبه‌ها و برخی خانواده‌های مذهبی می‌شد، گذشته است؛ الان زمان آن رسیده است که همۀ عالم بشریت از فقه و برنامۀ عملی اسلام بهره‌مند شوند.

رابطۀ ما با خداوند رابطۀ عبد و مولاست و تقوا باید براساس امر مولا باشد

  • رابطۀ ما با خداوند از نوع رابطۀ یک عبد با مولا و صاحب خویش است و این رابطه هم اقتضائات خاص خود را دارد. اقتضای رابطۀ عبد با مولا این است که مولا دستور بدهد و عبد اجرا کند. رابطۀ عبد و مولا اقتضا نمی‌کند که عبد به تشخیص و به صلاح‌دید خودش یک اعمالی را برای مولای خود انجام دهد. با اینکه خداوند این همه در قرآن از جایگاه «رب» سخن گفته است و ما را «عبد» خطاب کرده است اما هنوز برای بعضی‌ها موضوع جانیافتاده است. «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم»(بقره/21)

هر کار خوبی که انسان انجام دهد اگر برای تقویت رابطۀ خود با مولای خود نباشد، یعنی از روی تقوا نباشد، بی‌فایده است

  • هر کار خوبی که انسان انجام دهد اگر برای تقویت رابطۀ خود با مولای خود نباشد، یعنی از روی تقوا نباشد، بی‌فایده است و هیچ ارزشی ندارد. و هر عملی که از روی تقوا باشد یعنی برای حفظ رابطه با خداوند باشد، حتماً فایده دارد و حتماً مورد قبول درگاه خداوند قرار می‌گیرد هرچند این عمل به ظاهر کم و کوچک باشد. چرا که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: « لَا یَقِلُّ عَمَلٌ‏ مَعَ تَقْوَى وَ کَیْفَ‏ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ‏؛ هیچ عملى با تقوا اندک نیست، چگونه اندک باشد چیزى که پذیرفته مى شود!»(کافی/2/ 75)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۵۳
عباس اصلانی

یکی از مسائلی که در قرآن مجید برای بیان حیات عالی شهداء و اشاره به مقام بسیار رفیع و والای آنها آمده است، جمله «عند ربّهم یرزقون» است.

مقام عند ربّهم، عالی ترین مقام انسانی است و به عبارت دیگر کمال نهائی انسان است که هیچ حائلی میان انسان و خدا، وجود ندارد. در واقع اتصال به مقام ربوبی و لقاء الهی و نهایت کمال انسان است. چه جایگاه و منزلگاهی از آن بالاتر، که عاشق را در جوار معشوق جای دهند و این، همان چیزی است که انسانها حقیقتاً در جستجوی آن هستند.

پیامبر (ص) فرمود که: خداوند برای شهیدان هفت خصلت مقرر کرده است:

1. با نخستین قطره خونی که از خون او ریخته می شود، تمام گناهان او مورد عفو قرار می گیرد.

2. سرش در کنار دو حور از حوریان بهشتی قرار می گیرد و آنها غبار از چهره شهید پاک می کنند و به او خوش آمد می گویند. او هم متقابلاً به همسران بهشتی خود مرحبا می گوید.

3. از لباسهای بهشتی بر اندامش می پوشانند.

4. پذیرایی کنندگان بهشتیانی که وارد بهشت می شوند، با عطرهای بهشتی، او را عطرآگین می کنند.

5. جایگاه خود را، در بهشت می بیند.

6. به روحش گفته می شود، در هر کجای بهشت که می خواهی استراحت کن.

7. به وجه اللّه نظر می کند، و این موضوع رضایت و خشنودی برای هر پیامبر و شهیدی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۰۳
عباس اصلانی

در قرآن می خوانیم: قل لایستوی الخبیث و الطیب و لو أعجبک کثرة الخبیث فاتقوا الله یا أولی الألباب لعلکم تفلحون (مائده/ 100) بگو: «(هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوى نیستند هر چند فزونى ناپاکها، تو را به شگفتى اندازد! از (مخالفت) خدا بپرهیزید اى صاحبان خرد، شاید رستگار شوید! «فاتقوا الله یا اولی الالباب»؛ پس تقوای الهی را پیشه بگیرید ای صاحبان خردها، ای مغزدارها. اولی الالباب یعنی مغزدارها،، ولی مغز به این معنا: ما در اصطلاح فارسی، زبان خودمان، وقتی می گوییم مغز، مقصودمان مخ است. عرب به آن نمی گوید «مغز» آنچه که لفظ " مغز " بر آن دلالت دارد عرب می گوید "لب". در زبان عرب به این چیزی که ما می گوییم مغز، آنها می گویند مخ. " لب " مغز به آن معناست که مثلا ما می گوییم مغز گردو یا مغز بادام. اگر چیزی پوسته ای داشته باشد و ماده قابل استفاده اش در داخل آن پوسته قرار بگیرد مثل همان مغز گردو و پوستی که دور آن هست آنجا کلمه " قشر " و کلمه " لب " را به کار می برد. 
قرآن در بسیاری از آیات عقل انسان را به منزله لب یعنی مغز به معنایی که عرض کردم می داند، یعنی آدم که آدم است، به این هیکل و اندام نیست، آدمی بودن آدم به آن چیزی است که «در باطن اوست.» اندام هر کسی برای او مثل پوست گردوست، قشری است که بر روی حقیقت او قرار دارد. آدمیت انسان به عقل و روح انسان است. اگر کسی از نظر اندام خیلی هم کامل و رشید و سالم باشد اما روحی، عقلی، فکری در درون نداشته باشد مثل بادامی است که پوست خوبی دارد ولی وقتی بشکنید می بینید پوک است. " «یا اولی الالباب»" ای مغزدارها، ای انسانهایی که پوک نیستید. «الذین امنوا»؛ ای عقل دارهایی که ایمان آورده اید. نگفت ای عقل دارها. ما عقل دارهایی داریم که متأسفانه این یک بال را دارند ایمان ندارند، و ایمان دارهایی داریم که عقل ندارند. این خیلی تعبیر عجیبی است: «یا اولی الالباب الذین امنوا» (طلاق/ 10)؛ ای عقل دارهایی که با ایمان هم هستید، ای صاحبان این دو مزیت عالی، ای صاحبان عقل و ایمان. در بعضی آیات دیگر هست: «و قال الذین اوتوا العلم و الایمان»؛ و کسانی که دانش و ایمان یافته اند. (روم/ 56). اینجا کلمه عقل و ایمان آمده است. در پایان آیه اندیشمندان و صاحبان عقل و هوش را مخاطب ساخته و تأکید مى کند که از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید.

اما اینکه در آیه ظاهرا توضیح واضحى بیان شده از این نظر است که ممکن است، کسى خیال کند عوارضى از قبیل فزونى طرفداران پلیدى و به اصطلاح اکثریت باعث آن شود، که چیز ناپاک در ردیف پاک قرار گیرد، چنان که ملاحظه کرده اید، گاهى بعضى از مردم تحت تأثیر انبوه جمعیت و تمایلات اکثریت قرار گرفته و تصور مى کنند، اگر اکثریت به هر مطلبى تمایل پیدا کرد، این نشانه قطعى و بدون چون و چراى درستى آن مطلب است، در حالى که چنین نیست و مواردى که اکثریت اجتماعات گرفتار اشتباهات روشن شده اند بسیار زیاد است، در واقع آنچه براى شناسایى خوب از بد (خبیث از طیب) لازم است اکثریت کیفى است نه اکثریت کمى، یعنى افکار قویتر و والاتر و عالیتر و اندیشه هاى تواناتر و پاکتر لازم است نه کثرت نفرات طرفدار. این مساله شاید با مذاق بعضى از مردم امروز سازگار نباشد که بر اثر تلقینات و تبلیغاتى کوشش شده، همیشه تمایلات اکثریت را به عنوان یک مقیاس سنجش نیک از بد بخورد آنها بدهند، تا آنجا که باور کرده اند، حق یعنى چیزى که اکثریت بپسندد، و خوب چیزى است که اکثریت به آن مایل باشد در حالى که چنین نیست.

و بسیارى از گرفتاریهاى مردم دنیا بر اثر همین طرز تفکر است. آرى اگر اکثریت از رهبرى صحیح و تعلیمات درستى بهره مند گردد و به اصطلاح یک اکثریت بتمام معنى رشید شود، آن گاه ممکن است تمایلات او مقیاسى براى سنجش خوب و بد باشد، نه اکثریتهاى رهبرى نشده و غیر رشید. در هر حال قرآن در آیه مورد بحث، اشاره اى به این واقعیت کرده و مى فرماید: هرگز زیادى بدان و ناپاکان شما را بشگفتى در نیاورد و در موارد دیگر بیش از ده بار فرموده: و لکن أکثر الناس لا یعلمون: کار اکثر مردم از روى علم و دانش نیست!. ضمنا باید توجه داشت که اگر در آیه کلمه خبیث بر طیب مقدم داشته شده است به خاطر آن است که در آیه مورد بحث روى سخن با کسانى است که فزونى خبیث را دلیل بر اهمیت آن مى گیرند و باید به آنها پاسخ گفته شود، و به آنها گوشزد مى کند، که ملاک خوبى و بدى در هیچ مورد کثرت و قلت و اکثریت و اقلیت نیست، بلکه در همه جا و همه وقت پاکى بهتر از ناپاکى است، و صاحبان عقل و اندیشه هیچگاه فریب کثرت را نمى خورند، همواره از پلیدى دورى مى کنند، اگر چه تمام افراد محیطشان آلوده باشند، و به سراغ پاکیها مى روند اگر چه تمام افراد محیط با آن مخالفت ورزند.

رابطه ایمان و تقوا با روشن بینى؛ در آیات مختلف قرآن به آن اشاره شده است، از جمله در آیه 29 انفال مى خوانیم یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر تقواى الهى پیشه کنید و از گناهان بپرهیزید خداوند وسیله اى براى شناخت حق از باطل براى شما قرار مى دهد. و در آیه 282 بقره آمده است: «و اتقوا الله و یعلمکم الله»؛ تقواى الهى پیشه کنید و خداوند شما را علم و دانش مى آموزد و در آیات مورد بحث نیز با صراحت این معنى آمده بود که اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید خداوند نورى براى شما قرار مى دهد که در پرتو آن بتوانید گام بردارید! رابطه این دو علاوه بر جنبه هاى معنوى که بعضا براى ما ناشناخته است، از نظر تحلیل عقلى نیز قابل درک است، چرا که بزرگترین مانع شناخت و مهمترین حجاب بر قلب آدمى هوا و هوسهاى سرکش، و آمال و آرزوهاى دور و دراز، و اسارت در چنگال ماده و زرق و برق دنیاست، که به انسان اجازه نمى دهد قضاوت صحیح کند، و چهره حقایق را آن چنان که هست ببیند، هنگامى که در پرتو ایمان و تقوا این گرد و غبارها فرو نشست، و این ابرهاى تیره و تار و ظلمانى از آسمان روح انسان کنار رفت، آفتاب حقیقت بر صفحه قلب مى تابد، و حقایق را آن چنان که هست در مى یابد، و لذتى توصیف ناشدنى از این درک صحیح و عمیق نصیب مؤمن مى شود، و راه خود را به سوى اهداف مقدسى که دارد مى گشاید و پیش مى رود.

آرى تقوا است که به انسان آگاهى مى دهد، همانگونه که آگاهیها به انسان تقوا مى بخشد، یعنى این دو در یکدیگر تأثیر متقابل دارند، به همین جهت در حدیث معروفى مى خوانیم: «لو لا ان الشیاطین یحوطون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملکوت السموات»؛ هر گاه شیاطین و خوهاى شیطانى بر قلبهاى آدمیان مسلط نمى شدند مى توانستند به ملکوت و باطن آسمان و جهان هستى بنگرند. براى درک بهتر این سخن پاى گفتار على (ع) مى نشینیم فرمود: «لا دین مع هوى- لا عقل مع هوى- من اتبع هواه اعماه و اصمه، و اذله و اضله»؛ دین با هواى نفس جمع نمى شود ... هم چنین عقل با هوس یک جا نخواهد بود ... هر کس از هواى نفسش پیروى کند او را کور و کر مى کند و ذلیل و گمراه مى سازد (غررالحکم شماره 7706). خداوند در سوره انفال آیه 29 می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذو الفضل العظیم»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید براى شما وسیله اى براى جدایى حق از باطل قرار مى دهد (و روشن بینى خاصى که در پرتو آن حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظیم دارد.

منبع: کتابخانه طهور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۱۹
عباس اصلانی

اسلام به جای دم زدن از آزادی، از قدرت حرف می زند. در غرب قدرت را می گیرند و آزادی می دهند. مثل کبوتری که بالش را بچینید و او را در پشت بام بگذارید. مباحث ما درتحلیل تاریخ اسلام، باید مبتنی بر آگاهی هایی باشد که از منابع دینی دریافت می کنیم. بهترین منبع ما زبان خود اولیاء خدا و بالاتر از آن کلمات خداوند در قرآن کریم است. بعضی ها بدون استفاده از قرآن کریم، به طرح و تحلیل مباحث تاریخی می پردازند. این بسیار بد است که ما مهم ترین منبع معرفتی خود را در جهت تحلیل تاریخ اسلام و انبیاء به کار نمی گیریم. قرآن منبع بسیار باعظمتی برای تاریخ است. برخی از مطالبی که در قرآن آمده است بهترین مبانی برای تحلیل اسلام است.

ما وقتی می بینیم خداوند متعال درباره علت بعثت و علت دشمنی دشمنان با انبیاء و تحولات تاریخی آنها صحبت می فرماید، نباید ذره ای از آنها غفلت کنیم. یک نمونه از بیانیه های قرآن کریم در باب رسالت انبیاء آیه 36 سوره نحل است "وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ" ما در هر امتی یک پیامبر را مبعوث کردیم.

انبیاء دو رسالت دارند. دو پیام دارند. این دو، دو روی یک سکه هستند. پیام پیامبران الهی این است که خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوری کنید. طاغوت کسانی هستند که از حد خودشان طغیان می کنند. بر انسان ها سلطه پیدا می کنند. قدرت طلب هستند. قدرت را به دست می آورند و بر مردم حکومت نامشروع دارند.

آیا سیاسی تر از این مطلب، می توانیم مطلبی را در رسالت انبیاء پیدا کنیم؟ بین ما در رسالت انبیاء، بیشتر مباحث اخلاقی مطرح است. بین ما روایتی که معمولا در جشن مبعث تکرار می شود : "انی بعثت لاتم مکارم الاخلاق." است. اگر سند آن هم درست باشد و معنی آن را درست فهمیده باشیم، مغایرتی با آیه ذکر شده ندارد. آنقدر که این آیه قرآن در مقام بیان هدف بعثت انبیاء روشن است، آن روایت شریف روشن نیست. در آیه صریحاً می فرماید: خدا را عبادت کن و از طاغوت اجتناب کن.

اجتناب از طاغوت یعنی " زیر بار ظلم نرو و سلطه کسی را قبول نکن " اگر بخواهیم دو پیام کلیدی برای بعثت پیامبران نام ببریم، این دو است.

این اجتناب گاهی جنگ و درگیری و مقاومت و شهادت به دنبال دارد. شما اگر بخواهید از طاغوت اجتناب کنید، باید قدرت هایتان را روی هم بگذارید و سازمان تشکیل دهید و قدرتی را به دست آورید. اجتناب از طاغوت یک عملیات فردی نیست.

اجتناب از طاغوت این است که انقلاب اسلامی، در مقابل استکبار قرار می گیرد. اجتناب از طاغوت این است که جنگ هشت ساله را به ما تحمیل می کند .اجتناب از طاغوت یکی از سیاسی ترین آیات قرآن است. ما صرفاً با اخلاقمان نمی توانیم از طاغوت اجتناب کنیم. باید قدرت جمعی ایجاد کنیم. نیروی نظامی نیاز دارد.

قرآن در ادامه آیه 36 می فرماید: "فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ."

گروهی از مردم این هدایت را می پذیرند. لازمه این که ما بتوانیم در مقابل قدرت های طاغوت بایستیم، این است که خودمان قدرت پیدا کنیم. وقتی ما می خواهیم قدرت پیدا کنیم، باید هم قدرت فردی و هم جمعی داشته باشیم. خداوند متعال موافق این است که قدرت بین مردم توزیع شود و کسی بر مردم قدرت پیدا نکند. این ریشۀ آزادی است.

فرق قرآن کریم که می گوید زیر بار زور نرو، با کسانی که شعار آزادی می دهند چیست؟

شعار آزادی خیلی دلنشین است، ولی محقق نمی شود. حرف خداوند در قرآن محقق شدنی است و ما ان شاءالله حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را خواهیم دید که در جهت تحقق همین حرف است.

در غرب می گویند آزادی، که خیلی هم خوب است. ظاهراً شعار بسیار جذابی است. ولی به آدم ها تنها آزادی می دهند و قدرت نمی دهند. قدرت را می گیرند و آزادی می دهند. مثل کبوتری که بالش را بچینید و او را در پشت بام بگذارید. آزادی بدون قدرت فایده ای ندارد. اسلام چقدر زیبا طراحی می کند. می گوید: شما باید قدرت داشته باشید. اسلام نمی گوید آزادی ولی حقیقت آزادی را می آورد. غرب می گوید آزادی ولی حقیقت آزادی را از بین برده اند.

لازمه دوری از طاغوت دو چیز است: 1.خودتان قدرتمند باشید 2. جلوی قدرت ها بایستید. برای این که جلوی قدرتها بایستید، باید قدرت اجتماعی، منطقه ای و امت اسلامی درست کنید.

البته قدرت فردی هم خیلی به آن توصیه شده است. مثلا حضرت امام (ره) می فرمود: "موسیقی آدم ها را ضعیف می کند." کسی که بخواهد با نوحه گوش کردن مداوم، از لحاظ موسیقیایی به آن وابسته شود و از لحاظ محتوایی ارتباط برقرار نکند، این هم حکم موسیقی را در تضعیف روحیه و از بین بردن انرژی پیدا می کند. قدرت روحی انسان را کم می کند.

انسان باید روح قوی و اراده قوی داشته باشد. امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف که ظهور کنند، قدرت روحی هر مومنی را به چهل برابر افزایش می دهد. اسلام به جای دم زدن از آزادی، از قدرت حرف می زند. وقتی هیچ کس نتواند به افراد قوی زور بگوید، خود به خود در دنیا آزادی به وجود می آید.

ما باید در مدرسه ها، هیئت ها، ادارات و محیط های نظامی مان افراد را قوی و قدرتمند بار بیاورید. اگر کسی توانست افراد قوی را با خودش هماهنگ کند، مدیر است وگرنه مدیریت کردن افراد ضعیف که کاری ندارد.

این را یادداشت کنید و دویست مرتبه از روی آن بنویسید:

اگر مدیری توانست افراد قوی را با خودش هماهنگ کند هنر کرده است. وگرنه مدیریت کردن بر افراد ضعیف و ناتوان که هنر نیست.

در پاسخ به سوال یکی از مردم:

آمار خواندن کتاب در غرب بیشتر مربوط به رمان است. ما هرکاری را با انگیزه اش مقایسه می کنیم. اکثر کتاب هایی که حضرت آقا توصیه به خواندن آن می کنند، کتاب های خاطرات رزمندگان است. آنها حماسه ساز است، نه حماسه سوز. آنجا تمام تبلیغات فرهنگی در جهت تضعیف انسان ها است.کسی که کتاب بخواند و ترسش بیشتر شود، کتاب خواندنش دیگر ارزش ندارد.

راه دوم اجتناب از قدرت این بود که قدرت اجتماعی را درست کنیم. برای ایستادن در برابر طواغیت، باید جمع بشویم. قرآن می فرماید: "یا ایها الذین امنوا اصبرو و صابرو و رابطوا" لازمه هم افزاییِ قدرت، حکومت است.

"بعضی ها می گویند اسلام دین سیاسی نیست، یک دین اجتماعی است. می گوییم یعنی چی؟ می گویند: کلاً !

اجتماع که دور هم جمع می شوند بالاخره نیازمند سازمان و حکومتی است. باز هم می گوید: نه اسلام یک دین اجتماعی است، فردی نیست ولی سیاسی هم نیست!" این حرف مصداق همان کلاً است!

اسلام آنقدر سیاسی است که می فرماید: وقتی خواستید دونفری مسافرت بروید، یکی از شما رئیس شود. وقتی اسلام می گوید: باید مقابل طاغوت بایستید، یعنی حکومت تشکیل دهید.اسلام می گوید: تو باید قدرتمند باشی؛ تو اگر قدرتمند باشی، گناه نمی کنی. آدم ضعیف غیبت می کند. انسان اگر قوی باشد، پایش را روی دیگران نمی گذارد، تا بالا برود. دین ما به انسان ها قدرت می دهد تا کسی نتواند آزادی او را سلب کند.

انسان ها باید قوی باشند. مدیرانی که کار تربیتی می کنند باید افراد را قوی بار بیاورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۱۱
عباس اصلانی

چی در فرهنگ جامعه مؤثر است؟ سیاستمداران. در روایتی می‌فرماید: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛» مردم به مسئولان و مدیران خودشان شبیه‌تر هستند تا به پدر مادرهای خودشان! مثلاً اگر سیاست‌مداران برای خودشان حقوق‌های کلان ببندند، خب دیگر چی‌جوری می‌شود به این جامعه گفت آقا بخاطر خدا کار کنید؟! در کدام منبر می‌شود این حرف را زد؟ می‌گوید آقا این آقا که مدیر شده از خدایش باشد، روز و شب باید برود کنار قبر پدر مادرش تشکر کند توفیق خدمت پیدا کرده! این پول ده برابر ما دارد می‌گیرد، معلوم می‌شود قیامت خبری نیست دیگر! یعنی ما عوام باید مخلص باشیم، آنجا آن بالا آن هیچ اخلاص خبری نیست! حالا نمی‌مرد که این‌قدر زیاد حقوق نمی‌گرفت!

مدیریت کلان مگر چقدر زحمت دارد که...، حالا مثلاً چه هنری هم کرده مثلاً الان که مثلاً این همه حقوق برایش ببندند؟ (تکبیر) اجازه بدهید بحث کنیم، اجازه بدهید، اجازه بدهید بگذارید با تأمل بحث کنیم فدای‌تان بشوم. ببینید یک مدیری که مسئولیت کلان دارد، خود به خود یک سری مسائل رفاهی برایش هست؛ یکی دوتا سه تا منشی و نمی‌‌دانم آدم هستند که بخاطر او دارند حقوق می‌گیرند، هی تلفن می‌گیرند، تماس می‌‌گیرند، متنش را می‌نویسند، یعنی اینها همه‌اش پای این آقا حساب می‌شود دیگر! راننده می‌آید می‌برد، می‌آورد نمی‌دانم کلی افتخارات اطراف‌شان هست، کلی اعتبار پیدا می‌کند، بچه‌اش با این اعتبار چهارتا معاملۀ شیرین بهم می‌زند که بچه‌های ما هیچ‌وقت از این معامله‌های شیرین گیرشان نمی‌آید، کلّی از...، (تکبیر).

می‌شود یک جور دیگر هم زندگی کرد. همه‌چیز را که با پول نباید قیمت‌گذاری کرد! مگر شهدا شهادت‌شان، رزمندگان همه‌چیزشان با پول قیمت‌گذاری کردند؟ اگر سیاست‌مداران برای خودشان حقوق‌های کلان ببندند، خب دیگر چی‌جوری می‌شود به این جامعه گفت آقا بخاطر خدا کار کنید؟! سیاست درست نشود فرهنگ درست نمی‌شود. سیاسیون تأثیرگذارترین عوامل هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۳۹
عباس اصلانی
چهار نصیحت خداوند به حضرت موسی(ع) 
خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! سفارش مرا دربارۀ چهار چیز به خاطر بسپار.



 از اصبغ بن نباته نقل شده است که گفت، امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! سفارش مرا دربارۀ چهار چیز به خاطر بسپار؛

1. تا ندانی که گناهانت را آمرزیده اند به عیب دیگران نپرداز.
2. تا ندانی که گنجهای خدا تمام شده غم روزی مخور.
3. تا نبینی که ملک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امیدوار نباش.
4. تا مردۀ شیطان را نبینی از مکرش ایمن مباش.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۵۴
عباس اصلانی

1) هر چه دارید از دست می دهید!!

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:

«لَا یَزَالُ النَّاسُ بِخَیْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ فَإِذَا لَمْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ نُزِعَتْ عَنْهُمُ الْبَرَکَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ.»

تازمانی که مردم امر به معروف و نهى از منکر کنند، ویکدیگر را درکار نیک یارى دهند، در خیر و برکت هستند؛ و چون چنین نکنند، برکات از ایشان گرفته مى‏شود، و بعضى از آنان بر بعضى دیگر مسلّط خواهند شد، و دیگر یاورى در زمین و آسمان نخواهند داشت‏.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 94 ح95

2) تسلط اشرار و عدم استجابت دعاء

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام:

« لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُم.»

امر به معروف و نهى ‏از منکر را ترک نکنید که اگر ترک کردید اشرار بر شما مسلط خواهند شد؛ [آن‏جا که نیکى، دعوت کننده و بدى، نهى کننده نداشته باشد، اشرار برسرکار مى‏آیند و زمام حکومت را دردست مى‏گیرند.] بعد شما دعا مى‏کنید [که خدایا، ما را ازشرّ این بدها نجات بده!] خدا دعاى شما را مستجاب نمى‏کند.

نهج البلاغه نامه 47

3) فراگیر شدن عذاب

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:

«لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیَعُمَّنَّکُمْ عَذَابُ اللَّه»

باید مجدّانه و مصرّانه امر به معروف و نهی از منکر کنید و گرنه قطعاً و مسلماً عذاب خداوند همه شما را فرا خواهد گرفت.

وسائل‏الشیعة ج16 ص135

امام صادق علیه الصلاة و السلام:

«کَانَ رَجُلٌ شَیْخٌ نَاسِکٌ یَعْبُدُ اللَّهَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَبَیْنَا هُوَ یُصَلِّی وَ هُوَ فِی عِبَادَتِهِ إِذْ بَصُرَ بِغُلَامَیْنِ صَبِیَّیْنِ إِذْ أَخَذَا دِیکاً وَ هُمَا یَنْتِفَانِ رِیشَهُ فَأَقْبَلَ عَلَى مَا هُوَ فِیهِ مِنَ الْعِبَادَةِ وَ لَمْ یَنْهَهُمَا عَنْ ذَلِکَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى الْأَرْضِ أَنْ سِیخِی بِعَبْدِی فَسَاخَتْ بِهِ الْأَرْضَ وَ هُوَ یَهْوِی فِی الدُّرْدُورِ أَبَدَ الْآبِدِینَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرِینَ.»

در میان بنى اسرائیل پیر مردى عابد و زاهد بود، روزى وقتى در حال نماز بود چشمش به دو پسر بچه افتاد که خروسى گرفته بودند و پرهاى او را مى‏کندند، مرد عابد توجّهى نکرد و آنها را از این عمل نهى ننمود، خداوند به زمین وحى نمود: بنده مرا در زمین فرو ببر، زمین هم او را در کام خود کشید و او به جهت این سنگدلى تا قیام قیامت در زمین فرو خواهد رفت.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 88 ح67

 

4) اقوام گذشته به خاطر ترک امر به معروف هلاک شدند.

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام:

«إِنَّهُ لَمْ یَهْلِکْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بِحَیْثُ مَا أَتَوْا مِنَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ فَلَمَّا تَمَادَوْا فِی الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَمَّهُمُ اللَّهُ بِعُقُوبَةٍ فَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ قَبْلَ أَنْ یَنْزِلَ بِکُمْ مِثْلُ الَّذِی نَزَلَ بِهِم‏.»

همانا علت هلاکت اقوام و ملت های گذشته چیزی نبوده جز اینکه آنها مرتکب گناهانی شدند و مربیان و علماءشان آنها را نهی از منکر نکردند؛ پس به خاطر همین عذاب خداوند متعال همه آنها را فرا گرفت؛ بنابر این قبل از اینکه اتفاقاتی که برای آنها پیش آمده بر سر شما بیاید امر به معروف و نهی از منکر کنید.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 90 ح76

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام:

أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى جَلَّتْ قُدْرَتُهُ إِلَى شُعَیْبٍ ع أَنِّی مُهْلِکٌ مِنْ قَوْمِکَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّینَ أَلْفاً مِنْ خِیَارِهِمْ فَقَالَ ع هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْیَارِ فَقَالَ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِی فَلَمْ یَغْضَبُوا لِغَضَبِی .

خداوند عزوجل بشعیب پیغمبر وحى فرمود که البته من صد هزار نفر از امت تو را عذاب خواهم نمود چهل هزار از اشرار و بدکاران و شصت هزار از نیکان را، پس شعیب عرض کرد پروردگارا این گروه اشرار مستحق و سزاوار عذابند پس جهت عذاب نیکان چیست؟ خداوند فرمود: همانا نیکوکاران در نصیحت و باز داشتن گناهکاران از اعمال زشتشان سستى و سهل انگارى و سازش نمودند و بجهت غضب من بر ایشان، غضب و خشم نکردند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 81 ح39

امام صادق علیه الصلاة و السلام:

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مَلَکَیْنِ إِلَى أَهْلِ مَدِینَةٍ لِیَقْلِبَاهَا عَلَى أَهْلِهَا فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَى الْمَدِینَةِ وَجَدَا رَجُلًا یَدْعُو اللَّهَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِلْآخَرِ أَ مَا تَرَى هَذَا الدَّاعِیَ فَقَالَ قَدْ رَأَیْتُهُ وَ لَکِنْ أَمْضِی لِمَا أَمَرَنِی بِهِ رَبِّی فَقَالَ وَ لَکِنِّی لَا أُحْدِثُ شَیْئاً حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى رَبِّی فَعَادَ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ یَا رَبِّ إِنِّی انْتَهَیْتُ إِلَى الْمَدِینَةِ فَوَجَدْتُ عَبْدَکَ فُلَاناً یَدْعُوکَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ فَقَالَ امْضِ لِمَا أَمَرْتُکَ فَإِنَّ ذَلِکَ رَجُلٌ لَمْ یَتَغَیَّرْ وَجْهُهُ غَضَباً لِی قَطُّ.

خداوند متعال دو فرشته را مأمور کرد تا شهری را با اهلش ویران کنند؛ زمانی که به شهر رسیدند فردی را یافتند که در حال دعا و تضرع در برابر خداوند بود؛ یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت این فرد عابد را نمی بینی [آیا می خواهی شهر را با او ویران کنی]؛ آن دیگری گفت می بینمش ولی آنچه را که خدا به من دستور داده انجام می دهم؛ آن ملک گفت ولی من تا زمانی که از خداوند متعال کسب تکلیف نکنم دست به کاری نمی زنم؛ پس به خداوند متعال عرض کرد در آن شهر فردی را دیدم که در حال عبادت و تضرع بود [آیا با وجود آن شهر را ویران سازیم؟] خداوند فرمود به آن چیزی که دستور دادم عمل کنید چون آن فرد به هیچ عنوان به خاطر من [نسبت به هیچ گناه و خطایی] غضبناک و خشمگین نشده است [و هیچ اقدامی در تغییر آن گناهان انجام نداده است.]

بحارالأنوار ج : 97 ص : 86 ح60

5) خذلان الهی

امام باقر علیه الصلاة و السلام :

الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ نَصَرَهُمَا أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ خَذَلَهُمَا خَذَلَهُ اللَّهُ.

امر به معروف و نهى از منکر، دو آفریده از آفریده‏هاى خداوندند، کسى که آن دو را یارى کند (موجبات این دو امر مهم را فراهم سازد) خداوند او را عزیز نماید، و کسى که ارزش آنها را حفظ نکند خداوند عزّ و جل ذلیل و خوارش گرداند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 75 ح21

6) بغض و لعن خداوند متعال

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا زَبْرَ لَهُ فَقَالَ هُوَ الَّذِی لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ.

همانا خداوند تبارک و تعالى مؤمن ضعیفى را که عقل رهبرش نیست دشمن مى‏دارد سپس حضرت فرمودند او کسی است که نهی از منکر نمی کند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 77

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام :

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ إِلَّا لِتَرْکِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِی وَ الْحُکَمَاءَ لِتَرْکِ التَّنَاهِی.

همانا خداى سبحان- مردم- دوران گذشته را از رحمت خود دور نفرمود، مگر براى آنکه امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند پس خدا بیخردان را به خاطر نافرمانى کردن، و خردمندان را به خاطر ترک نهی از منکر لعنت کرد.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 90 ح73

امام صادق علیه الصلاة و السلام :

وَیْلٌ لِقَوْمٍ لَا یَدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَر.

وای بر افرادی که در امر به معروف و نهی از منکر خداوند متعال را اطاعت نمی کنند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 91 ح81

7) ابراز دشمنی با خداوند متعال

امام صادق علیه الصلاة و السلام:

إِذَا رَأَى الْمُنْکَرَ وَ لَمْ یُنْکِرْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ بِالْعَدَاوَةِ.

هنگامى که انسان منکر و کارهاى زشتى را ببیند و با داشتن قدرت از آن جلوگیرى نکند معلوم مى‏شود که دوست‏ دارد معصیت و گناه باشد و آن کس که دوست داشته باشد معصیت خدا بشود به دشمنى و مبارزه علنى با خدا برخاسته است.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 73 ح7

8) نقصان روزی

امام صادق علیه الصلاة و السلام :

أَیُّمَا نَاشٍ نَشَأَ فِی قَوْمٍ ثُمَّ لَمْ یُؤَدَّبْ عَلَى مَعْصِیَةٍ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوَّلَ مَا یُعَاقِبُهُمْ فِیهِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَرْزَاقِهِمْ.

هر جوانى و نوجوانى که در میان افراد خانواده و آشنایان خود بزرگ شود، و به خاطر گناهى که از او سر مى‏زند توسط آنان، [سرزنش و نکوهش و] تأدیب نگردد، خداوند متعال نخستین مجازاتى که برایشان در نظر مى‏گیرد، کاستن روزى آنهاست‏.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 78 ح32

9) اعلان جنگ با خداوند متعال

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :

إِذَا تَرَکَتْ أُمَّتِی الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلْیُؤَذِّنْ بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ.

هر گاه امت من امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنند پس باید اعلان جنگ با پروردگار بنماید.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 78 ح33

10) مرده متحرک

امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام :

مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء.

هر کس منکرى را مشاهده کند و با قلب و دست و زبانش از آن نهى نکند او یک مرده‏اى است که در میان زندگان حرکت مى‏کند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 94 ح96

11) تحقیر دین و گسترش فساد

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :

إِنَّ الْمَعْصِیَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تُضِرَّ إِلَّا عَامِلَهَا وَ إِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِیَةً وَ لَمْ یُغَیَّرْ عَلَیْهِ أَضَرَّتِ الْعَامَّةَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه الصلاة و السلام وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یُذِلُّ بِعَمَلِهِ دِینَ اللَّهِ وَ یَقْتَدِی بِهِ أَهْلُ عَدَاوَةِ اللَّهِ.

تردیدى نیست که اگر بنده‏اى در پنهان (از اوامر و نواهى حق) نافرمانى کند، پى آمد و زیان آن تنها گریبانگیر خود او خواهد شد. ولى اگر آشکارا چنین کار ناشایسته‏اى را انجام دهد و مورد سرزنش مردم قرار نگیرد، آثار سوء ناشى از آن، دامنگیر عموم مردم و زیان آن فراگیر خواهد شد.

سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: و این بدین جهت است که او (در واقع) با این کار (ناپسند) دین خدا را خوار و کوچک شمرده، و خود را در موقعیتى قرار داده است که دشمنان خدا از رفتار او پیروى کنند.

بحارالأنوار ج : 97 ص : 78 ح35

12) ذلت و خواری در میان مردم

پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):

یَظْهَرُ فِی أُمَّتِی الْخَسْفُ وَ الْقَذْفُ قَالُوا مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ … إِذَا قَلَّ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ اسْتُبِیحَ الْحَرِیمُ.
ذلت و خوارى و تهمت در میان امت من ظاهر و آشکار مى‏شود، عرض کردند: اى رسول خدا در چه زمانى این اتفاق خواهد افتاد، فرمود: هر گاه امر به معروف کم شود محرّمات و کارهاى حرام مباح شمرده مى‏شود.

 إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج‏1،ص39

13) جای معروف و منکر با هم عوض می شود!!

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :

کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شُبَّانُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَقِیلَ لَهُ وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً.

چه خواهید کرد موقعى که زنان شما دچار فساد اخلاق شوند و جوانان شما به گناه آلوده گردند و از امر بمعروف و نهى از منکر خوددارى کنند؟! عرض شد: یا رسول اللَّه آیا چنین وضعى براى مسلمین پیش مى‏آید؟! فرمود بلى و بدتر از آن.

چه خواهید کرد موقعى که مردم را بگناه امر کنید و از نیکیها نهى نمائید؟! عرض کردند یا رسول اللَّه آیا چنین وضعى پیش آمد میکند؟! فرمود بلى و بدتر از آن.

چه خواهید کرد وقتى در نظر شما نیکیها گناه و منکر شناخته شود و منکرات و گناهان را نیک و پسندیده بدانید؟

بحارالأنوار ج : 97 ص : 74 ح14

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۳۶
عباس اصلانی